در خدمت زن بوده است ، ولی زن شیء بوده ، شیء گرانبها ، مثل الماس كهيك گوهر گرانبهاست ، شخص نيست ، شیء است ولی شیء گرانبها .شكل ديگر تاثير زن در تاريخ كه اين شكل در جوامع قديم زياد بوده ، ايناست كه زن عامل مؤثر در تاريخ باشد ، نقش مستقيم در تاريخ داشته باشد وبه عنوان شخص مؤثر باشد نه به عنوان شیء ، اما شخص بیبهاء ، شخص بیارزش ، شخصی كه حريم ميان او و مرد برداشته شده است . دقايق روانشناسیثابت كرده است كه ملاحظات بسيار دقيقی يعنی طرحی در خلقت بوده برایعزيز نگه داشتن زن . هر وقت اين حريم بكلی شكسته و اين حصار خرد شدهاست ، شخصيت زن از نظر احترام و عزت پائين آمده است . البته ازجنبههای ديگری ممكن است شخصيتش بالا رفته باشد مثلا با سواد شده باشد ،عالمه شده باشد ، ولی ديگر آن موجود گرانبها برای مرد نيست . از طرفديگر زن نمیتواند زن نباشد . جزء طبيعت زن اين است كه برای مرد گرانبهاباشد . و اين را هم اگر از زن بگيريد ، تمام روحيه او متلاشی میشود . آنچهبرای مرد در رابطه جنسی ملحوظ است ، در اختيار داشتن زن به عنوان يكموجود گرانبهاست ، نه در اختيار يك زن بودن به عنوان يك موجود گرانبهابرای او . ولی آنچه در طبيعت زن وجود دارد اين نيست كه يك مرد او رابه عنوان يك شیء گرانبها داشته باشد ، بلكه اين است كه خودش به عنوانيك شیء گرانبها مرد را در تسخير داشته باشد . |