بردگان فرار میكنم . مردانه مقاومت میكنم تا كشته بشوم . آن ساعتهای آخر، اباعبدالله ( ع ) باز همان است . باور نكنيد كه اباعبدالله اين جملهرا گفته باشد : « اسقونی شربة من الماء فقد نشطت كبدی » . من كه اينجمله را در جائی نديدهام ، حسين ( ع ) اهل اينجور درخواستها نبود ، بلكهاو در مقابل لشكر دشمن میايستد و فرياد میكند : « الا و ان الدعی ابنالدعی قد ركز بين اثنتين بين السلة و الذلة و هيهات منا الذلة يابی اللهذالك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و ظهرت » ( 1 ) مردم كوفه ! آن ناكس پسر ناكس ، آن زنازاده پسر زنازاده ، امير شما ،فرمانده كل شما ، آن كسی كه شما به فرمان او آمدهايد به من گفته است كهاز اين دو كار يكی را انتخاب كن يا شمشير ، يا تن به ذلت دادن ، آيا منتن به ذلت بدهم ؟ هيهات كه ما زير بار ذلت برويم ! ما تن خودمان را درجلوی شمشيرها قرار میدهيم ولی روح خودمان را در جلوی شمشير ذلت هرگزفرود نمیآوريم . خدای من كه در راه رضای او قدم بر میدارم راضی نيست ومیگويد نكن ، پيغمبر ( ص ) كه وابسته به مكتب او هستم ، میگويد نكن ،آن دامنهايی كه من در آنها بزرگ شدهام ، دامن علی ( ع ) كه روی زانوی اونشستهام به من میگويد تن به ذلت نده . اين يك حماسه است اما نه يك حماسه شخصی يا قومی . در پاورقی : 1 - اللهوف ، ص 47 ، مقتل الحسين خوارزمی ، ج 2 ، ص 76 و تاريخ شامابن عساكر، ج 4 ، ص 333 و نفس المهموم ، ص 149، ملحقات احقاق الحق، ج11 ، ص 624 و 625 و مقتل الحسين ، مقرم ، ص 287 و تحف العقول، ص 174. |