كه خدا برای ما معين كرده است ، ما همان راه را میپسنديم . امام باقرعليه السلام به عيادت جابر میرود ، احوال او را میپرسد . امام باقر ،جوان است و جابر از اصحاب پيغمبر و پير مرد است . جابر عرض میكند :يابن رسول الله ! در حالی هستم كه فقر را بر غنا ، بيماری را بر سلامت ،و مردان را بر زنده ماندن ترجيح میدهم . امام عليه السلام فرمود : ما اهلبيت اين طور نيستيم ، ما از خودمان پسندی نداريم ، ما هر طوری كه خدامصلحت بداند ، همان بر ايمان خوب است . در آخرين جملههای اباعبدالله باز میبينيم انعكاس همين مفاهيم هست .به تعبير مرحوم آيتی ( استنتاج خيلی لطيفی است ) ، اين جنگ ، با يكتير آغاز شد و با يك تير پايان پذيرفت . در روز عاشورا ، اولين تير راعمر سعد پرتاب كرد ، و بعد گفت به امير خبر بدهيد كه اولين تيرانداز كهبه طرف حسين تير پرتاب كرد ، من بودم . بعد از آن بود كه جنگ شروع شد( امام حسين اصحابش را از اينكه آغازگر جنگ باشند ، نهی فرموده بود ) .با يك تير هم جنگ ، خاتمه پيدا كرد . اباعبدالله سوار اسب بودند وخيلی خسته و جراحات زياد برداشته و تقريبا توانائيهايشان رو به پايانبود . تيری میآيد و بر سينه حضرت مینشيند و اباعبدالله از روی اسب بهروی زمين میافتد و در همانحال میفرمايد : « رضا بقضائك و تسليما لامرك ،لا معبود سواك ، يا غياث المستغيثين » ( 1 ) پاورقی : 1 - نظير اين عبارت در مقتل مقرم ص 357 و قمام زخار ص 262 میباشد . |