امام حسين را برای هميشه در دنيا جاويد و ثابت و باقی ماندنی میكند . درعصر تاسوعا دشمن حمله میكند . حضرت ، برادرشان ابوالفضل را میفرستند وبه او میفرمايند : من میخواهم امشب را با خدای خودم راز و نياز كنم ونماز بخوانم ، دعا و استغفار كنم ، تو به هر زبانی كه میخواهی امشباينها را منصرف كن تا فردا . البته با آنها خواهيم جنگيد . آنها بالاخرهمنصرف میشوند . اباعبدالله عليه السلام در شب عاشورا چندين كار انجامداد كه تاريخ نوشته است . يكی از كارها اين بود كه به اصحاب ( مخصوصا افرادی كه اهل اين فنبودند ) دستور داد كه همين امشب ، شمشيرها و نيزههايتان را آماده كنيد ،و خودشان هم سركشی میكردند . مردی بود به نام جون كه اهل اين كار يعنیاصلاح اسلحه بود . حضرت میرفتند و از كار او سركشی میكردند . كار ديگریكه اباعبدالله در آن شب كردند ، اين بود كه دستور دادند كه همان شبانهخيمهها را كه از هم دور بودند نزديك يكديگر قرار دهند ، و آنچنان نزديكآوردند كه طنابهای خيمهها در داخل يكديگر فرو رفت بگونهای كه عبور يكنفر از بين دو خيمه ممكن نبود . بعد هم دستور دادند خيمه ها را به شكلهلال نصب كنند و همان شبانه در پشت خيمهها گودالی حفر كنند بطوری كهاسبها نتوانند از روی آن بپرند و دشمن از پشت حمله نكند . همچنين دستورداد مقداری از خار و خاشاكهايی كه در آنجا زياد بود را انباشته كنند تاصبح عاشورا آنها را آتش بزنند كه تا اينها زنده هستند ، دشمن نتواند ازپشت خيمهها بيايد يعنی فقط از روبرو و راست و چپ با دشمن مواجه باشندو از پشت |