خراسانی شركت میكند و سالها يكی از بهترين شاگردان ايشان بوده است .مرحوم آقا سيد محمد باقر قزوينی يكی از علمای قم بود ، پير مرد بود وتقريبا سالهای اولی كه ما در قم بوديم ، يعنی سی سال پيش فوت كرد .ايشان نقل میكرد كه ما در درس مرحوم آخوند خراسانی بوديم ( آخوندخراسانی از آن مدرسهايی است كه در جهان اسلام كم نظير بوده ، يعنی اولا دراصول ، ملای فوق العاده و از اساتيد اين علم است و ثانيا در فن استادیبینظير بوده ، در بيان و تحقيق و تقرير ، عجيب بوده ، در حوزه درسشهزار و دويست نفر شركت میكردهاند كه شايد پانصد تای آنها مجتهد بودهاند. میگويند صدای رسايی داشت به طوری كه صدايش بدون بلند گو فضای مسجد راپر میكرد . يك شاگرد اگر میخواست اعتراض بكند ، حرف بزند ، بلند میشدتا بتواند حرفش را به استاد برساند ) يك وقت همين مرحوم آيت اللهبروجردی كه در آن وقت جوان بود ، بلند شد ، اعتراض به حرف استاد داشت، حرف خودش را تقرير كرد ( ايشان هم بسيار خوش تقرير بودهاند ، ما درپير مردی ايشان اين را ديديم . البته دهانشان كمی لرزش داشت ولیمیگفتند در جوانيشان عجيب بودهاند ) مرحوم آخوند گفت يكبار ديگر بگو ،بار ديگر گفت ، آخوند فهميد راست میگويد ، ايرادش وارد است ، گفتالحمدالله نمردم و از شاگرد خودم استفاده كردم . تازه اين مرد بعد از چندسال نجف ماندن بر میگردد به ايران . مگر در اين موقع به مقام مرجعيتتقليد میرسد ؟ نه ، تازه سی سال ديگر يكسره كار میكند . |