بزرگ مناسب است نه برای بچه كوچك . عرض كرد : عموجان ! نوبت مناست ، اجازه بدهيد به ميدان بروم . ( در روز عاشورا هيچكس بدون اجازهاباعبدالله به ميدان نمیرفت . هر كس وقتی میآمد ، اول سلامی عرض میكرد: السلام عليك يا اباعبدالله ، به من اجازه بدهيد ) . اباعبدالله به اينزوديها به او اجازه نداد . شروع كرد به گريه كردن ، قاسم و عمو در آغوشهم شروع كردند به گريه كردن . نوشتهاند : فجعل يقبل يديه و رجليه ( 1 )يعنی قاسم شروع كرد دستها و پاهای اباعبدالله را بوسيدن . آيا اين ، برایاين نبوده كه تاريخ بهتر قضاوت بكند ؟ او اصرار میكند و اباعبداللهانكار . اباعبدالله میخواهد به قاسم اجازه بدهد و بگويد اگر میخواهی بروی، برو ، اما با لفظ به او اجازه نداد ، بلكه يكدفعه دستها را گشود و گفتبيا فرزند برادر ، میخواهم با تو خداحافظی بكنم . قاسم دست به گردناباعبدالله انداخت و اباعبدالله دست به گردن جناب قاسم . نوشتهانداين عمو و برادر زاده آنقدر در اين صحنه گريه كردند ( اصحاب و اهل بيتاباعبدالله ناظر اين صحنه جانگداز بودند ) كه هر دو بی حال و از يكديگرجدا شدند . اين طفل فورا سوار بر اسب خودش شد . راوی كه در لشكر عمر سعد بود ، میگويد يك مرتبه ما بچهای را ديديم كهسوار اسب شده و به سر خودش به جای كلاه خود يك پاورقی : 1 - اين عبارت در مقابل به اين صورت است : فلم يزل الغلام يقبل يديهو رجليه حتی اذن له. بحار الانوار ج 45 ص 34، مقتل الحسين خوارزمی ج 2 ص . 27 |