جهان بينى چيست ؟
ارتباط ذهن انسانى با جهان بيرون از خود ذهن ( واقعيت بطور كلى ) بر سه نوع عمده تقسيم ميگردد :
نوع يكم ارتباط مستقيم علمى محض كه از مشاهده و لمس واقعيات بوسيله حواس طبيعى و دستگاههايى كه براى كمك به حواس ساخته ميشوند ،
بوجود ميآيد . اين ارتباط كه نوعى خاص از روابط انسانى با واقعيتها است ،
در طول قرون و اعصار موجب بوجود آمدن رشتههايى از علوم گشته و در جريان زندگى انسانها تأثير مهمى را بوجود آورده است .
نوع دوم ارتباط دريافتى با واقعيات است كه در اشكال مختلف در معرفتهاى بشرى وارد شده است ، مانند دريافت زيبايى نمودها و عظمتها و نشانههاى اسرار آميز كه مغزهاى متفكر را بطور جدى بخود مشغول داشته است .
نوع سوم ارتباط با مجموع جهان هستى كه محصول آن عبارتست از فلسفهها و جهان بينىهاى كلى . اگر چه همه انواع سه گانه ارتباط با واقعيتها از نوعى جهان بينى برخوردار است ، زيرا ارتباطات علمى محض با جهان نيز نوعى از جهان بينى است كه فقط اجزاء يا روابط و نمودهائى معين از جهان را توضيح ميدهد . همچنين ارتباطهاى دريافتى نيز بنوبت خود موجب
[ 253 ]
آشنائى انسان با چهرههائى از جهان است ، ولى جهان بينى بمعناى مطلق تحقيق و درك يك عده اصول و مفاهيم كلى كه مجموع جهان را توصيف و تفسير نمايد ، امكان ناپذير است . زيرا فرض اينست كه مطلوب ما صادر كردن حكم درباره مجموع جهان هستى است ، نه درباره اجزائى و يا چهرههائى از آن [ 1 ] .
بسيار خوب . ما اين حكم را چگونه صادر ميكنيم و حكم ما درباره كل مجموعى جهان بكدامين وسايل و ابزار مستند است ؟ اگر درست دقت كنيم ، خواهيم ديد ، اين حكم كلى مانند « جهان غير متناهى است » ، « جهان رو به تكامل است » ، « جهان رو به تكامل نيست » ، « جهان ماده و حركت است » ،
« جهان ماده و حركت نيست » با نوعى از اعتقاد اشباع شده است ، زيرا چنانكه گفتيم : شناخت علمى محض از مقدارى محدود از اجزاء و روابط جهان تجاوز نميكند . بهمين جهت است كه آن جهان بينىهائى كه با ادعاى علمى بودن خود حروف را به آخر نام مكتبشان ضميمه ميكنند مانند هگليانيسم ، كارتزيانيسم ، دچار تناقضى ميشوند كه قابل حل و فصل نيست . اكنون اين مسئله را مطرح ميكنيم :