آيا شناختهاى اشراقى پديدههاى ذهنى شخصى هستند
اين مسئله كه آيا شناختهاى اشراقى پديدههاى ذهنى شخصى هستند ؟
با دو پاسخ روبرو ميگردد :
[ 80 ]
پاسخ يكم مبنى بر عقيده كلى است كه ميگويد : شناختهاى اشراقى هم مانند ديگر شناختها ، كلى و قابل بوجود آمدن در ذهن همه اشخاص در شرايط معين ميباشند .
پاسخ دوم مبنى بر اين عقيده است كه شناختهاى اشراقى نوعى پديدههاى ذهنى شخصى ميباشند كه نميتوان آنها را در قلمرو معرفتهاى معمولى مورد بررسى و تحقيق قرار داد . بنظر چنين ميرسد كه شناختهاى اشراقى داراى هر دو بعد ميباشند : بعد كلى و بعد شخصى ، بعد كلى شناختهاى اشراقى عبارتست از آن روشنائى درونى كه با بوجود آمدن عوامل و شرايط معينى ، بوجود ميآيند . عوامل و شرايط اصلى اين روشنائى رهائى كامل درون از تعلقات و آلودگيهائى است كه فضاى درون را تيره و تاريك ميسازد . فرو رفتن در شهوات و هوسها و خود خواهى ها بدترين موانع شناختهاى اشراقى درباره هويت جهان هستى و مبادى عالى آن است و اما شناختهاى اشراقى در اجزاء و روابط عالم طبيعت ، مستند است به :
توجه حياتى بيك موضوع و پاكى از آلودگى درباره آن موضوع و تحقيق و پى گيرى درباره مفاهيم و روابط موجود در پيرامون آن ، و به حركت در آوردن احساسات عالى درباره آن موضوع ، با كمال بيطرفى و رهائى از هدف گيريهاى پست ، اينها همه از عوامل بوجود آمدن شناختهاى اشراقى درباره آن موضوع ميباشد . اين نوع شناختها در قرآن مجيد با كلمه « نور » بيان شده است .
بعد شخصى شناختهاى اشراقى عبارتست از ناتوانى انسان از بدست آوردن همه عوامل و شرايطى كه موجب بروز شناخت اشراقى ميگردند . اين شناخت بىشباهت به اكتشاف نيست در اينكه نه ميتوان زمان بوجود آمدن آنرا تعيين نمود و نه ميتوان ضوابط حتمى آن را محاسبه كرد و آن عوامل و شرايط درونى را كه گفتيم ، امورى لازم هستند نه كافى . برگرديم به بعد كلى شناختهاى اشراقى . شناختهاى اشراقى در حالات بروز عشق والا يك جريان معمولى است : اين داستان را از يكى از سر دستههاى اشراق ( مولانا جلال الدين )
[ 81 ]
بشنويم :
غير از اين معقولها ، معقولها
يابى اندر عشق پر فر و بها
شاد باش اى عشق خوش سوداى ما
اى طبيب جمله علتهاى ما
اى دواى نخوت و ناموس ما
اى تو افلاطون و جالينوس ما
عاقل از انگور ، مىبيند همى
عاشق از معدوم شيئى بيند همى
عشق ربانى است خورشيد كمال
امر نور اوست خلقان چون ظلال
حافظ مىگويد :
عاشق شو ار نه روزى ، كار جهان سر آيد
نا خوانده درس مقصود از كارگاه هستى
شناختهاى اشراقى با تصفيه واقعى دل بروز مىكند :
آئينه دل چون شود صافى و پاك
نقشها بينى برون از آب و خاك
هم ببينى نقش و هم نقاش را
فرش دولت را و هم فراش را
آينه بى نقش شد يابد بها
ز انكه شد حاكى ز جمله نقشها
چون ز خود درستى همه برهان شدى
چونكه گفتى بندهام سلطان شدى
مولوى