نتايج آياتى كه در اين مبحث مطرح شده است
نتيجه يكم تفسيرى مختصر درباره وسوسه : در توضيح و تفسير اين بيمارى مغزى و روانى كه با بهترين تشبيه در ابيات مولوى مطرح شده است ،
اختلاف نظر وجود دارد . بنظر ميرسد آنچه كه مورد اتفاق صاحبنظران است ،
اينست كه اين آفت عبارتست از تزلزل نيروى خاص مغز در برقرار كردن رابطه طبيعى با واقعيتى كه بوسيله آن نيروى خاص تنظيم ميشود . مقدارى زياد از وسوسهها شبيه به سائيده شدن دنده چرخ يك ماشين است كه از گرفتن و رد كردن طبيعى جزء مربوط ناتوان گشته است . در برخى از موارد وسوسه مانند همان سائيده شدن چرخ يك ماشين است كه در ميدان بستهاى مشغول فعاليت است و همينكه جزء مربوط از چرخ رد ميشود ، در آن ميدان بسته به جست و خيز و حركات درهم و برهم مىپردازد . گاهى ديگر اين آفت از اختلال شخصيت ناشى ميگردد كه روانپزشكان آنرا مطرح مينمايند . و در هر حال وسوسه يك پديده بيمارى مغزى و روانى است كه به اختلال بعدى از ابعاد مغزى يا روانى مستند است .
مباحث مربوط به اين پديده و عوامل و نتايج و معالجات پزشكى آن را بايد در كتابهاى مربوطه جستجو كرد . آنچه كه در مبحث ما منظور است ،
وسوسه روانى است كه معلول قرار گرفتن واقعيتها در ميان تحريكات هوى و هوس و خود خواهى ، و تحريكات عقلانى و وجدانى انسانى ميباشد . در درون شخص مبتلا به وسواس هر دو عامل متضاد ، دست به تحريكات ميزنند و پيش از آنكه يكى از آن دو كار خود را به ثمر برساند ، عامل ديگر با نشان دادن خطاى آن عامل ، يا با ارائه مانع از به ثمر رسيدن كار آن ، عمل طبيعى روان را بر هم ميزند . اين بيمارى ممكن است از موضوع خاصى كه مورد وسوسه است تجاوز كرده به موضوعات ديگر نيز سرايت كند ، در اين موارد اگر با محاسبهها و تصميمها و شناختهاى واقعى پيش گيرى صورت نگيرد ،
[ 180 ]
ممكن است به اختلال روانى منتهى گردد . ضرورىترين و منتجترين راه پيشگيرى از اين آفت ، ارزيابى صحيح هر يك از عوامل متضاد است كه در درون مبتلا به وسوسه گلاويز گشتهاند . تجربهها و آگاهىهاى خود شخص مبتلا به وسوسه درباره كارها و نتايج هر يك از عوامل متضاد ، بهترين عامل معالجه و پيشگيرى ميباشد . وسوسههاى روانى كه در زمينه مسائل مربوط به زمينههاى طبيعى محض انسان و ابعاد معنوى و بايستگىهاى او است ، بسيار با اهميتتر از آن است كه معمولا در نظر گرفته ميشود . آدمى موجوديست كه در ميان دو قلمرو طبيعت و معنويت ( ماوراى طبيعت ) قرار گرفته است .
موجوديت طبيعى او همواره از قلمرو طبيعت تغذيه ميشود و در ميان پديدههاى عينى آن حركت ميكند ، در صورتيكه موجوديت معنوى و ماوراى طبيعى او فقط از هشيارى و شناخت و علم و احساس تعهد برين آبيارى ميشود . ارتباط او با طبيعت محسوس ، و با معنويت و ماوراى طبيعت معقول است .
بر گشاده روح بالا بالها
تن زده اندر زمين چنگالها
خواجه ميگريد كه ماند از قافله
خندهها دارد از اين ماندن خرش
مولوى انسانها در ميان دو قلمرو طبيعت و ماوراى طبيعت بر سه گروه عمده تقسيم ميگردند : گروه يكم اكثريت چشمگير مردمند كه از تنظيم دو قلمرو مزبور ناتوان بوده و به آغوش طبيعت كه زادگاه جسمانى او است مىچسبند و با اينكه اسرار و قوانين خود طبيعت گاهى در صدد باز كردن آنان از شير دوران كودكى بر ميآيد ، با اينحال با كمال بى اعتنائى به آن اسرار و قوانين ،
بخود طبيعت طعنه زده و بآن ميگويند : تو هم نميفهمى و ما از آن توئيم و بازگشت نهائى ما هم بسوى تست گروه دوم كسانى هستند كه با كج فهمى درباره طبيعت و نفهميدن اسرار و ارزشهاى آن ، بخيال خود يكسره رهسپار ماوراى طبيعت گشته و در حقيقت در يكى از خلوتخانههاى روح به اعتكاف
[ 181 ]
مىنشينند . اينان از طبيعت رانده شده و به ماوراى طبيعت نرسيده در وسط راه بيك روشنائيهائى خيره شدهاند كه تنها براى نشان دادن راه ميباشد ،
نه براى خيره شدن و عشق و پرستش . گروه سوم طبيعت را تا حدود امكان درك كرده و عظمت و ارزش آنرا كه شايسته مسير بودن براى ماوراى طبيعت است دريافت نموده هر دو امتياز طبيعت و ماوراى طبيعت را بدست ميآورند .
معناى اينكه طبيعت مسيرى براى ماوراى طبيعت است ، آن نيست كه واقعا طبيعت جز راهى خشك براى سپرى كردن فاصله دو قلمرو چيزى ديگر نيست ،
بلكه همان آغوش ما در پر عاطفهايست كه پس از طى دوران شير خوارگى فرزندش او را به عوامل رشد و تكامل ميسپارد . همين طبيعت ؟ بله همين طبيعت .
تو درون چاه رفتستى ز كاخ
چه گنه دارد جهانهاى فراخ
مر رسن را نيست جرمى اى عنود
چون ترا سوداى سر بالا نبود
هر سه گروه دورانى از شك و ترديد و وسوسهها را بايد طى كنند ، با اين تفاوت كه گروه اول بجهت هوى پرستى و خود محورى و گروه دوم بجهت كج فهمى و قهر از طبيعت كه مادر انسان است ، بوسيله شك و ترديد و وسوسه راه را گم مىكنند و موجوديت خود را از وصول به حد نصاب كمال محروم ميسازند ، ولى گروه سوم حركت منطقى خود را ادامه ميدهند و به شك و ترديد و وسوسهها پيروز ميشوند و به هدف نهائى زندگى خود نايل ميگردند .