نتايج آياتى كه در اين مبحث مطرح شده است
نتيجه يكم انسانها بايد بدانند كه جريان قانون الهى همچنانكه در جهان برونى حكمفرما است ، در درون انسانها نيز بدون استثناء حكومت مطلقه دارد . چنانكه در جهان برونى هر علتى معلولى را بوجود ميآورد ، همچنان درون آدميان نيز محكوم اين قانون است . وجدان انسان آن عامل فعال است كه بدون توقف و تحت تأثير قرار گرفتن در برابر تمايلات ، وظيفه خود را كه عبارتست از راهنمائى و داورى و غير ذلك انجام ميدهد . ترجيح تمايلات و غوطهور شدن در شهوات و خود خواهىها عللى هستند كه سقوط وجدان را از فعاليت بعنوان معلول بدنبال خود خواهد آورد . سقوط وجدان از فعاليت بجهت سركوبى آن ، مانند باز ماندن عقل از فعاليت در صورت بى اعتنائى به
-----------
( 1 ) الاسراء آيه 45 .
-----------
( 2 ) الكهف آيه 51 .
[ 166 ]
آن ، مواردى از همان قانون عليت است كه در همه اجزاء و روابط جهان هستى حكمفرما است . بنا بر اين ختم بر دلها كه عبارتست از مهر كردن و خاتمه دادن به فعاليتهاى آنها است ، همان محروميت اختيارى از درك و شناخت است كه مردم تبهكار در خود بوجود ميآورند .
در چهى افتاده كانرا غور نيست
آن گناه اوست جبر و جور نيست
در چهى افكنده او خود را كه من
در خور قعرش نمييابم رسن
مولوى نتيجه دوم تكبر و خود پرستى و خود نمائى همان فرو رفتن در لجن است كه بينائى درونى و برونى را از ديدن آيات الهى محروم ميسازد . اينكه مىبينيم اشخاصى پيدا مىشوند كه هست را نيست و نيست را هست و ظلم را قانون و عدالت را ناتوانى و فرو رفتن در صندوق دركهاى انعكاسى محض را جهان بينى و درك و شناختهاى عالى را خيالات و حقيقت طلبى را عجز و لذت يابى را موفقيت در زندگى مىنامند ، علتى جز اين ندارد كه اينان بيرون آمدن از خود و پا گذاشتن روى كبر و نخوت را تحمل نميكنند و مىترسند كه اگر چشم به بالاتر از ديدگاه محدود خود بيندازند و تصميم به وصول به واقعيات ما فوق لذت بگيرند ، معدوم خواهند گشت و نميدانند كه همين گسترش ديدگاه و تصميم وصول به واقعيات آغاز گسترش وجود آنان در قلمرو هستى مىباشند .
نتيجه سوم در آن هنگام كه نور ايمان به حق و حقيقت در درون يك انسان خاموش ميگردد ، در حقيقت روشنائى هر واقعيتى خاموش ميگردد ، لذا هر واقعيت و حقيقتى كه حتى با روشنترين چهره خود از جلو ديدگان او عبور كند و با رساترين صدا و آشكارترين كلمات به گوش او طنين انداز شود ، حجاب تاريكى كه او ميان خود و حق و حقيقت زده است ، نخواهد گذاشت كمترين سودى از آن ببرد .
همه ما مشاهده مىكنيم كه همه لحظات جهان هستى در مجراى قانون حركت
[ 167 ]
مىكند و با اينحال اشخاصى كه خود را از نور ايمان به حق و حقيقت محروم ساختهاند ، وجود خود را از قانون مستثنى ميدانند و با كلمه آزادى خوشايند كه براى آنان جز بى بند و بارى معنائى ندارد ، دلخوش داشته ، از همين جهان كه تبلورگاه قانون است ، جز پديدههائى كه جنبه حيوانى آنانرا اشباع نمايد ،
چيزى نمىبينند . داستان خونين نينوا را شنيدهايم كه تبهكاران چگونه در برابر سخنان سرور شهيدان راه حق و حقيقت حسين بن على عليه السلام ، مىگفتند :
ما نسمع ما تقول ( ما نمىشنويم آنچه را تو ميگوئى )
چشم باز و گوش باز و اين عما
حيرتم از چشم بندى خدا