2 شك بيمارى :
اين شك ناشى از ناتوانى ذهن از رو يا روى قرار گرفتن با مدعاها و دلايل و تجزيه و تحليل در تركيب درباره واقعياتست كه مخالف طبيعت تواناى ذهن است . ملاك اين بيمارى ، وحشت ذهن از بررسى واقعيات و تفكيك آنها از خيالات و حقيقت نماها ميباشد . يكى از اساسىترين مختصات شك بيمارى ، جستجوى آسايش فكرى در فرار از فعاليتهاى مغزى و تكيه بر « شايد چنين باشد و شايد چنين نباشد و من هم مجبور نيستم يكى از دو طرف را احراز كنم » است . اين احساس آزادى در احراز يكى از دو طرف
[ 197 ]
ترديد و بى اعتنائى به ضرورت احراز و شناخت حقيقت كه مربوط به « حيات معقول » است همان احساس تباه كننده است كه نام حقيقىاش ضد معرفت است .
3 شك حرفهاى : اين قسم از شك بر دو نوع است : نوع يكم عشق به شك براى نشان دادن اوج فكرى كه بله ، من بمقامى از مراحل درك و شناخت رسيدهام و جز شك و ترديد راهى ديگر نمىبينم « بله ، جهان هستى براى من مشكوك است » :
آنان كه محيط فضل و آداب شدند
در جمع كمال شمع اصحاب شدند
ره زين شب تاريك نبردند بروز
گفتند فسانهاى و در خواب شدند
( منسوب به عمر بن ابراهيم خيامى ) اين حرفهايها نمىفهمند كه آرى ، آنان بيخبرند ، ولى بيخبرى آنان ناشى از زدن عينك بيخبرى است كه به شيشهها و قاب آن عشق ميورزند . تو آن بيخبر نيستى كه در جلال و جمال بيكران هستى غوطهور شده خبر از خويشتن را از دست داده باشى .
تو بيخبرى ، بيخبرى كار تو نيست
هر بيخبرى را نرسد بيخبرى
تو شنيدهاى كه در اين دنيا انسانهائى به مقام شامخ بيخبرى رسيدهاند .
بدان كه تو از آنان نيستى ، زيرا آنان پروانه وار دور شمع فروزان هستى و هستى آفرين گشته و به بيخبرى رسيدهاند :
اى مرغ سحر عشق ز پروانه بياموز
كان سوخته را جان شد و آواز نيامد
اين مدعيان در طلبش بيخبرانند
كان را كه خبر شد خبرى باز نيامد
سعدى
آستين بر روى و نقشى در ميان افكندهاى
خويشتن تنها و شورى در جهان افكندهاى
خود نهان چون غنچه و آشوب استيلاى عشق
در نهاد بلبل فرياد خوان افكندهاى
[ 198 ]
هيچ نقاشى نمىبيند كه نقشى بر كشد
و آنكه ديد از حيرتش كلك از بنان افكندهاى
اگر اين بيخبران حرفهاى واقعا از نعمت عظماى شك قانونى برخوردار بودند ، در تفسير وجود خويش و جهان هستى كلافه نمىگشتند ، بلكه گام به عرصه شناخت مينهادند و آنگاه پروانه وار دور شمع حقايق هستى ميگشتند و به حيرت والا و بيخبرى تجسم يافته از همه خبرها گام ميگذاشتند .
نوع دوم از شكاكان حرفهاى كارشان خنكتر و بيمزهتر از نوع اول ميباشد ، زيرا اينان كسانى هستند كه بجاى توجه به واقعيات و شك درباره آنها ، به شخصيتهاى معروفى به شكاكان مانند گورگياس يونان باستان و علم زدههاى قرن نوزدهم عشق ميورزند . شخصى بنام خيام كه بگويد :
اسرار ازل را نه تو دانى و نه من
وين حرف معما نه تو خوانى و نه من
معشوق دلارام اين فلج شدگان راه معرفت ميباشد نه واقعيت كه در برابر چشمانشان گسترده شده است و براى نشان دادن چهرههاى متنوع خود ، جز نگاه دقيق و برقرار كردن ارتباط صحيح با آنها ، چيزى ديگر را مطالبه نميكنند .
آيات قرآنى كه شك و ترديد را محكوم ميكند نه آن شك قانونى است كه در گذرگاه وصول به حقايق و واقعيات يك ضرورت غير قابل انكار است .
تحرى حقيقت براى رشد كه در قرآن آمده است :
فَمَنْ اَسْلَمَ فَأُولئكَ تَحَرَّوْا رَشَداً 1 ( كسانيكه اسلام آوردهاند ، رشد را پيدا كردهاند ) مسلم است كه پيدا كردن رشد از مسير اجتهاد و استنباط ميگذرد و انسان در زمان اجتهاد و استنباط و پى جوئى از حقيقت ، با شك قانونى سازنده حركت ميكند . آياتى ديگر در قرآن آمده است كه با تفكر و تدبر در آفرينش و قلمرو درونى به يقين و ايمان ميرسيد . از جمله آياتى كه شك و ترديد را توبيخ
-----------
( 1 ) الجن آيه 14 .
[ 199 ]
و محكوم ميكند :
1 لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ يُحْيى وَ يُميتُ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلينَ . بَلْ هُمْ فى شَكِّ يَلْعَبُونَ 1 ( نيست خدائى جز او ، زنده ميكند و ميميراند ، پروردگار شما و پروردگار پدران گذشته شما . [ آنان باين حقيقت توجه ندارند ] بلكه آنان در شك خود بازى ميكنند ) .
2 بَلْ هُمْ فى شَكّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ 2 ( بلكه آنان درباره آخرت در شك و ترديدند ، بلكه آنان از درك آخرت نابينا هستند ) 3 اَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لا يَعْلَمُهُمْ اِلاَّ اللَّهُ جائَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرَدُّوا اَيْدِيَهُمْ فى اَفْواهِهِمْ وَ قالُوا اِنَّا كَفَرْنا بِما اُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ اِنَّا لَفى شَكّ مِمَّا تَدْعُونَنا اِلَيْهِ مُريبٌ 3 ( آيا خبر آنانكه پيش از شما بودند ، بشما نرسيده است ، آنان قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى بعد از آنان بودند كه جز خدا كسى اطلاع از آنان ندارد ، پيامبرانشان با دلايل روشن آمدند . آنان [ از شدت بغض و كينه ] دستها بدهانشان بردند و گفتند ما به رسالت شما كفر ورزيدهايم و ما درباره آنچه كه ما را بآن دعوت ميكنيد در شك و ريب هستيم ) .