مسئله دوم امروزه غالبا اصطلاح روشن بين و روشنفكر در مقابل ارتجاع و كهنه پرست بكار ميرود
بدون اينكه معانى واقعى اين دو اصطلاح حساس براى بكار برندگان آندو بدرستى روشن شود . اگر درست دقت شود خواهيم ديد كه :
در مقابل هم قرار گرفتن اين دو اصطلاح در دو مورد صورت ميگيرد :
1 مقصود از روشنفكرى درك و شناخت واقعيتهاى حال و آينده است ،
وقتى كه ارتجاع در برابر اين مفهوم قرار ميگيرد . منظور عدم درك و شناخت واقعيتهاى حال و آينده و ميخكوب شدن در شناختهاى رسوب شده از گذشته ميباشد . در اين مورد بدون ترديد حق و حقيقت و واقعيت با آن فرد يا گروه است كه روشنفكر و روشن بين معرفى ميشود و آن جامعهايكه از چنين روشنفكران و روشن بينىها محروم است ركود و سقوط آن قطعى است .
مفهوم مرتجع و كهنه پرست در برابر اين روشن بينى و روشن فكرى واضح است و نيازى به تفصيل ندارد .
2 مقصود از روشنفكرى درك و شناخت حال و آينده و تكاپو در راه تحقق بخشيدن به آرمانهاى واقعى جامعه در حال و آينده است . ارتجاع در مقابل اين معنى از روشنفكرى ، عبارتست از چسبيدن به شناختهاى رسوب شده از گذشته و ايجاد كردن مانع از روند تكاملى جامعه به سوى آينده . در اين مورد باز حق و حقيقت و واقعيت از آن روشنفكران روشن بين بوده ارتجاع با آن معنى كه گفته شده عامل شكست دير يا زود جامعه خواهد بود . در اين مورد كه تضاد و مغايرتشان كاملا روشن است ، ارتجاع صد در صد محكوم و بحكم عقل و منطق و وجدان حمايت كنندگان آن ، كارى جز خيانت و جنايت بر جامعه انجام نميدهند . اگر كسى پيدا شود كه حمايت از ارتجاع و نفرت از روشنفكرى به دو معناى مزبور بنمايد كشف از اختلال عقلى حمايت كننده و متنفر مزبور ننمايد . لذا وقت خود را براى بيان بيمارى و دواى
[ 66 ]
روانى چنين شخصى صرف نميكنيم كه بر عهده روانپزشكان ارجمند واگذار شده است . و اگر چنين شخصى از قدرت برخوردار باشد و نتوانيم او را سوار آمبولانس نموده به خدمت روانپزشك برسانيم ، معالجه روانى او را بر اشخاص قدرتمندترى كه ضمنا اصول حياتى و ارزشهاى آنها را پذيرفتهاند ، حواله ميكنيم ، كه ديگر با اصول حياتى انسانها شوخى نكند . و اگر از فرستادن او به حضور روانپزشك نا توان باشيم و چنين قدرتمندى هم وجود نداشته باشد ،
راه ديگرى هم داريم و آن راه عبارتست از اينكه اين شخص را كارمند موزه خانهاى نمائيم كه در آنجا بنشيند و با سنگهاى تراشيده شده عهد حجرى و سفالينهاى ساخته شده ما قبل تاريخ به راز و نياز بپردازد و با قريحهاى كه با از دست دادن عقل و خرد به دست آورده است به سنگها و سفالين شعرها بسازد و دلخوش شود اما مسئله روشنفكر و مرتجع بايد خيلى دقيقتر و منطقىتر از اين حرفها مطرح شود ، تا بتوانيم از نابودى واقعيتها با بكار بردن كلمه مرتجع و روشنفكر جلوگيرى كنيم . بنظر ميرسد ما بايد با دقت لازم و كافى ملاك منطقى اين دو اصطلاح متضاد را كاملا بدست بياوريم . فقط با بدست آوردن ملاك واقعى و منطقى اين دو اصطلاح است كه خواهيم توانست از وقت تلف كردن بيهوده در دو فحش و دشنام شرم آور دست برداشته ، معناى حقيقى دو مفهوم متضاد را كه در سرتاسر تاريخ مطرح بوده و خواهند بود ، مورد بررسى قرار بدهيم . بدانجهت كه اصطلاح روشن بين و روشنفكر روشنتر و صافتر از اصطلاح مرتجع است ، نخست واقعيتها را كه ملاك روشنفكرى است توضيح ميدهيم ، و با اين توضيح مفهوم متضاد آن كه مرتجع است ، روشن ميگردد .