نتايج آياتى كه در اين مبحث مطرح شده است
نتيجه يكم سكر و نا هشيارى در اين زندگانى كه جريانات سازنده و ويرانگر از هر طرف پيرامون آنرا گرفته است ، زندگانى را دستخوش عوامل محيط طبيعى و اجتماعى و همنوعان خود محور نموده و آنرا از امكان هر گونه محاسبه دور مىسازد . و مسلم است كه عوامل مزبور براى عمل و نفوذ خود مانند ميكربهاى كشنده همواره سراغ پديدههائى را مىگيرند كه بتوانند آنها را در راه خواستههاى خود مورد استفاده قرار بدهند . و همه ميدانيم كه ناتوانترين موقعيت انسان موقعيتى است كه هشيارى و آگاهى خود را از دست داده و از قدرت محاسبه در ضرر و نفع خود عاجز است . اينكه گفته مىشود : « هر فردى يا جامعهاى كه خوابيده است ، ديگران درباره او بيدارند » و اين بيدارى ديگران اگر قوانين حقوقى اجبارى جلوگيرى نكند مانند بيدارى گرگ است در بالاى سر ميش در خواب رفته مطلبى است كاملا صحيح .
نتيجه دوم چند آيه فوق كلمه « عمه » را بكار برده است كه بمعناى نا بينائى درونى است .
چنانكه نا بينائى برونى پديدهائى بعنوان رنگ و شكل و ديگر نمودهاى مربوط به چشم سالم را از ديدگاه انسان منفى ميسازد و در صورت اختلال بينائى امور مزبوره را در هم و برهم و مات ميكند ، همچنين نا بينائى درونى هر گونه مبانى « حيات معقول » را از احساس تعهد گرفته تا همه اصول و قوانين تكاملى انسانى را يا از افق درون بكلى ميزدايد و يا چنان درهم و برهم ميكند كه زندگى انسانى را مختل و بشكل پديده وسيلهاى در برابر عوامل قوى محيط در ميآورد .
رضايت به اين نا بينائى درونى به آن سادگيها نيست كه گاهى بعضى از مردم مىپندارند . اين رضايت مساوى رضايت بر كور كردن چشم بينا و گوش شنوا و سلب حس از هر گونه عامل حس ميباشد . چنانكه در حال هشيارى و آگاهى و شناخت ضرورت و سود حواس ، هيچ عاقلى رضايت به
[ 178 ]
نابود ساختن عوامل حس و درك نميدهد ، همچنين است عوامل حس بينائى درونى . بنابر اين براى از بين رفتن بينائى درونى ، نخست هشيارى و آگاهى و تعقل با اختيار خود انسان نا بود ميگردد ، سپس نا بينائى و مستى آغاز ميكرد .