نتايج آياتى كه در اين مبحث مطرح شده است
نتيجه يكم اگر مبارزه تبهكاران با كسانى كه از حق و حقيقت دفاع مىكنند بطور صحيح تحليل شود ، يك مبارزه و انكار شخصى نيست ، يعنى مبارزه و انكار متوجه شخص مدعيان و حاميان حق و حقيقت نيست ، بلكه متوجه خود آن حق و حقيقت است كه خفاش صفتان از شناخت و پذيرش آن رنج مىبرند :
وَ اِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ اِذا ذُكِرَ الَّذينَ مِنْ دُونِهِ اَذاهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ 1 ( و هنگاميكه فقط خدا بياد آنان آورده مىشود ، دلهاى آنان كه ايمان به آخرت ندارند چندش مىگيرد و موقعى كه كسانى جز او بياد آنان انداخته مىشود ، ناگهان خوشحال مىشوند ) شايد براى برخى از مردم بعيد جلوه كند كه چطور ممكن است نام خدا و ياد خدا موجب ناراحتى شود ؟ ولى نه تنها اين حساسيت ( آلرژى ) بعيد نيست و نه تنها در مردم دور از شناخت و معرفت اين حساسيت بروز مىكند ، بلكه حتى در اشخاصى كه مراحلى از دانشهاى حرفهاى را پيمودهاند ، از اين بيمارى رنج مىبرند . شما را سوگند به حقيقت ميدهم كه بدقت اين عبارت را كه از فرويد نقل مىكنيم ، مورد دقت قرار بدهيد . عبارات فرويد را آدگارپش بدين ترتيب نقل ميكند : فرويد نميخواهد آنچه را كه نشان دادنى نيست تصديق كند ، بقسمى كه خود او مباحثه درباره احساس مذهبى را با اين جمله محصور ميكند : « من براى بحث در اين قبيل مطالب توزين ناپذير خود را ناراحت مييابيم و به اين ناراحتى همواره اقرار دارم » 2
-----------
( 1 ) الزمر آيه 45
-----------
( 2 ) انديشههاى فرويد تأليف ادگارپش ترجمه آقاى غلامعلى توسلى ص 92 از انتشارات كتابفروشى ابن سينا چاپ دوم تير ماه 1332 .
[ 192 ]
اين شخص اعتراف ميكند كه درباره مطالب معنوى فوق مادى نه تنها دچار احساسات منفى ميشود ، بلكه داراى يك ناراحتى دائمى است . اين است طبيب آن بيمارى ( عقدههاى روانى ) كه خود از همان بيمارى رنج ميبرد : آرى ، كل اگر طبيب بودى سر خود دوا نمودى .
و ربّ شقىّ يأمر النّاس بالتّقى
طبيب يداوى النّاس و هو عليل
( بسا مردم شقى كه مردم را به تقوى دستور ميدهند ، اين همان طبيب است كه مردم را دوا ميكند در حاليكه خود بيمار است ) اين همان انحراف و بيمارى علمى است كه بجاى تقواى علمى درون بعضى از متفكرنماها را اشغال مينمايد و شناختهاى بشرى را تباه ميكند و نامش را علم ميگذارد اين ادعا كه من انسانم و واقعيتها را بيطرفانه و بدون غرض درك كرده در اختيار انسانها ميگذارم و بايد همه انسانها از من بشنوند ،
چگونه با اعتراف مزبور كه من در موقع طرح مسائل فوق مادى احساس ناراحتى ميكنم سازگار است ؟ آيا اين جمله همه گفتههاى اين گونه اشخاص را درباره اصول عالى انسانى پوچ نموده و بر باد نميدهد ؟ پس انكار واقعيت مذهب با اين مغز و روانهاى بيمار همان لجاجت در برابر آيات خداوندى است كه با نام علم ، خرمن معرفت بشرى را بآتش ميكشد .
نتيجه دوم اگر شناختهاى حاصله از ارتباط با واقعيات همراه با تقواى علمى باشد ، يعنى ارتباط برقرار كننده تحت تأثير شرايط ذهنى بى اساس و كيفيتهاى بيمار گونه روانى خود قرار نگيرد و محصول ارتباط خود را با واقعيتها با انديشه و عقل سليم تنظيم نمايد ، بدون ترديد حقايق هر دو قلمرو درونى و برونى را كه وابستگى خود را به خدا بخوبى نشان ميدهند ، دريافت خواهد كرد . بنا بر اين ، ستمكار است آن انسان كه خود را با امكان برقرار كردن ارتباط صحيح با واقعيات و بهره بردارى عقلائى از آنها ، از آن واقعيات منحرف نموده و بخود تلقين كند كه من حقيقتى بنام آيات الهى نمىبينم .
[ 193 ]
نتيجه سوم احساس قدرت در اشكال مختلفش ، حتى در شكل مقدارى شناختهاى محدود و گسيخته از هم و فرو رفتن و جست و خيز در سطوح روانى براى توجيه انكار آيات الهى ، همان استكبار و طغيانگرى بر واقعيات است كه دامنگير انسان ميشود و نميگذارد چيزى قابل اطمينان از اين جهان دريافت نمايد :
نظرى نهان بيفكن مگرش عيان ببينى
گرش از جهان نبينى بجهان چه ديده باشى
ملا محسن فيض كاشانى