براى كسانيكه از ساختن « حيات معقول » براى خود اعراض كردهاند ،
واقعيات اساطير و حقايق افسانهها تلقى ميگردند
آرى ، چنين است داستان غم انگيز بشر در گذرگاه قرون و اعصار كه هر اندازه كه در هوى و خودمحورى غوطه ور ميشود و خود را از ساختن « حيات معقول » براى خويشتن بىنياز مىبيند ، واقعيات را اساطير و حقايق را افسانه تلقى ميكند بايد با صراحت تمام گفت كه آنانكه واقعيات را اساطير و حقايق را افسانه تلقى ميكنند ، ضررى به واقعيات و حقايق نميزنند . آنان كوچكتر
[ 157 ]
از آنند كه چشمشان را از ديدن واقعيات ببندند و گوششان را از شنيدن حقايق بگيرند و بتوانند با اين خود كشى واقع كشى و حق كشى را هم براه بيندازند .
در آنهنگام كه ديديد يك انسان واقعيات را اساطير مىپندارد ، نخست وضع روانى آن غوطهور در پندار را بررسى كنيد ، خواهيد ديد : موجوديت عقلانى و وجدانى او است كه به اسطوره و افسانه مبدل گشته و با آن موجوديت به جهان بيرون از خود مىنگرد
ما چو خود را در سخن آغشتهايم
از حكايت ما حكايت گشتهايم
مولوى آياتى كه برداشت اسطوره گرايان را از واقعيت بازگو ميكند در موارد متعددى از قرآن آمده است . از آنجمله :
1 اِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ اَساطيرُ الْأَوَّلينَ 1 ( هنگاميكه آيات ما به او ( تبهكار ) خوانده ميشود ، ميگويد : اين سخنها اساطير گذشتگان است ) 2 وَ اِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا اِنْ هذا اِلاَّ اَساطيرُ الْأَوَّلينَ 2 ( و هنگاميكه آيات ما براى آنان خوانده شود ،
ميگويند : ما [ اين سخنان را ] شنيديم ، اگر ما بخواهيم ميتوانيم مانند اين سخنان را بگوئيم ، اين مطالب چيزى جز اساطير گذشتگان نيست ) 3 وَ اِذا قيلَ لَهُمْ ما ذا اَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا اَساطيرُ الْأَوَّلينَ 3 ( و هنگاميكه بآنان گفته ميشود : پروردگار شما چه فرستاده است ، ميگويند : افسانههاى گذشتگان را )