شناختهاى حدسى
معمولا حدس را آن جريان ذهنى معرفى مىكنند كه انتقال به نقطه بعدى يا انتقال به نتيجه بدون پيمودن مقدمات و نقطههاى پيشين صورت مىگيرد . ولى با نظر به امكان نا پذير بودن جهش مطلق از نقطهاى به نقطه ديگر بدون طى فاصله ،
تعريف مزبور صحيح بنظر نمىرسد و اين اعتراض را كسانى مطرح كردهاند كه در امكان نا پذير بودن جهش مطلق ميان حركت در جهان عينى و جهان درونى تفاوتى نمىگذارند . ولى بنظر مىرسد كه ما نبايد فعاليتهاى ذهنى را با حركات جهان عينى كه نقطههاى حركت حتما بايد يكى پس از ديگرى بوقوع بپيوندد ، مقايسه نمائيم . زيرا فرض اينكه ميان مبدء و مقصد حركت و بطور عموم ميان نقطههاى مفروض حالت طولى وجود دارد ، بدون ترديد آن طول و امتداد بايد با سرعتهاى گوناگون پيموده شود . در صورتيكه در برخى از انتقالهاى ذهنى ، نه تنها كشش زمان حركت احساس نمىشود ، بلكه اصلا حركتى كه موجب گذشت كوتاهترين زمان باشد ، ديده نمىشود . پديده حدس با نظر به مطابقت آن با واقعيت بر سه قسم عمده تقسيم مىگردد :
قسم يكم حدس مطابق با تمام واقعيت . چنانكه از اصطلاح مزبور بر مىآيد ، عبارتست از دريافت ناگهانى واقعيت آنچنانكه هست و بدون كم و زياد . اين نوع از حدس مخصوصا در مسائل نظرى و ابهام انگيز اگر چه كم اتفاق ميفتد ، ولى وجودش قابل ترديد و انكار نيست و اين نوع حدس با زيادى هشيارى و معلومات و ذوق رابطه مستقيم دارد اگر چه واقعيت دريافت شده ،
[ 60 ]
با حدس قابل تحليل بهر يك از واحدهاى هوش و معلومات و ذوق نبوده و نمىتوان سهم هر يك از آنها را در واقعيت دريافت شده بطور دقيق معين نمود .
قسم دوم حدس مطابق با بعضى از واقعيت ، گاهى حدسهائى كه مىزنيم ، با مقدارى از واقعيت نه كل مجموعى آن ، مطابقت پيدا ميكند .
مثلا درباره مقاومت يك جامعه در مقابل ستمگرى چنين حدس مىزنيم كه آن جامعه تا ريشه كن شدن ستم مقاومت خواهد كرد ، ولى بعدها معلوم مىشود كه مقاومت جامعه تا اندازه معين و محدود بوده و تا ريشه كن شدن ستم ادامه نداشته است .
قسم سوم حدس مطابق با واقعيت ولى با كيفيتى ديگر ، مانند اينكه حدس ما درباره مقاومت جامعه چنين بوده است كه جامعه مزبور بدون رهبر سياسى مقتدر مىتواند مقاومت نمايد ، ولى عملا چنين اتفاق نيفتاد ، بلكه بوسيله رهبرى كه در اثناى تكاپوى جامعه بروز نمود ، مقاومت جامعه را به نتيجه رسانيد . بر خلاف بعضى كه گمان مىكنند حدس نوعى از پيش بينى بوده و نمىتواند به رويدادهاى گذشته متعلق شود ، مىتوان گفت : حدس در كشف علل و معلولات و رويدادهاى گذشته نيز مىتواند نفوذ نمايد . بعنوان مثال : درباره قيام يكى از علويون در دوران بنى عباس ، مسائل متعددى بعنوان دلايل آن قيام مطرح مىشوند ، يك محقق هشيار با نظر به معلومات لازم و كافى در تاريخ اسلام در دوره بنى اميه و بنى عباس ، با نظر به ريشهها و انگيزههاى اصلى قيام و شواهد و دلايل رضايت بخش ، به اين نتيجه مىرسد كه چون همواره ستمگرى دو سلسله مزبور ، نهضتها و قيامهائى را بوجود مىآورد ، بنا بر اين قيام علوى مورد بحث و تحقيق نيز به انگيزگى دفع ستمگرى بوده است ، اگر چه اين استنتاج بطور مستقيم مستند به آن شواهد و دلايل نبوده باشد . نكته بسيار حساسى كه در اين پديده بايد مورد توجه قرار بگيرد ،
اينست كه ممكن است اطمينان حاصل از اين شناخت ، بقدرى زيادتر از
[ 61 ]
انعكاس محض واقعيت عينى بوده باشد كه اصلا قابل مقايسه با يك قضيه منعكس از واقعيت عينى در ذهن نبوده باشد ، اين مثال را در نظر مىگيريم :
فرض مىكنيم يك فرد از انسانها در جستجوى دانش به تكاپو افتاده است ،
اين دانش عبارتست از « فيزيك » يك شخص هشيار با داشتن معلومات لازم و كافى درباره شخص مفروض ، حدس ميزند كه اين فيزيك خوان بالاخره رشته كار علمى خود را تغيير داده و به خواندن و فراگيرى علم اخلاق پرداخته و در اين علم به مقام صاحبنظرى خواهد رسيد . مسلم است كه فاصله ميان يك دانشجوى فيزيك تا صاحبنظر در علم اخلاق بسيار زياد است و ممكن است به سپرى شدن اين نقاط از مسير نيازمند باشد :
1 احساس اينكه در دانشجوى مفروض يك احساس نيرومند درباره عظمت و ارزش انسانى وجود دارد كه بوسيله جملاتى از دانشجوى مزبور براى حدس زننده اثبات شده است .
2 حدس زننده گاهى بى ميلى دانشجوى مزبور را به فيزيك كه تشريح نمودهائى نا آگاه از جهان طبيعت را بعهده گرفته است ، از زبان خود دانشجو و يا از طرز حركات و سكنات بازگو كننده وضع روانى او درباره فيزيك دريافته است .
3 رابطه دانشجو را با دوستانى كه در علوم انسانى مخصوصا در رشته اخلاق و ارزشها عاشقانه كار ميكنند ، دريافته است .
4 علاقه دوستان آن دانشجو را با يكى از اساتيد كاملا وارسته علم اخلاق كه مىتواند در شماره انسانهاى انگشت شمار در آيد ، فهميده است .
5 در نتيجه اين علاقه احتمال اينكه دانشجوى فيزيك يك يا چند بار با استاد مزبور تماس برقرار نموده و به انسانيت و اخلاق بگرايد ، در ذهنش تقويت شده است . شخص حدس زننده حتى بدون توجه بمقدمات پنجگانه حدس مىزند كه دانشجوى مزبور به سوى خواندن و فرا گرفتن اخلاق و ايجاد
[ 62 ]
روحيه كاملا اخلاقى تغيير مسير خواهد داد . ائتلاف و تركيب اين مقدمات در ذهن شخص حدس زننده براى آنكه به حدس مزبور منتهى شود ، نياز بيك عده استنتاجها و ترتيب بندىهاى شخصى دارد كه ما فوق نظم خاص منطقى مىباشد . و حدس مزبور پس از بوجود آمدن قابل تحليل به قضاياى انعكاسى محض نمىباشد . اين نكته را هم بايد در نظر داشته باشيم كه هويت حدس فقط در سرعت انتقال خلاصه نمىشود ، بلكه اين خصوصيت را نيز دارد كه موضوع مورد حدس با نظر به مقدمات معمولى ، مخفى و پوشيده از ذهن است .