آيا منكرين شناختهاى اشراقى دليلى براى انكار دارند ؟
منكران شناختهاى اشراقى هيچگونه دليلى براى نفى علمى شناختهاى اشراقى ارائه ندادهاند ، آنچه كه دستاويز آنان قرار گرفته است عبارتست از « نمىبينم » ، « نمىيابم » ، « نمىشناسم » ، « حس نميكنم » كه همه آنها بيان حال ذهنى شخص خود گوينده بوده نمىتواند تكليف واقعيت را تصفيه كند . اگر اين « نمىبينم » ها ميتوانست مغزهاى بشرى را قانع ساخته و موجب نفى واقعيتها بوده باشد ، بشر در همان دوران ابتدائى خود ميخكوب شده ، حتى يكقدم براى كشف واقعيتهائى كه در دوران خود زير پرده جهل معاصران بوده است ،
برنميداشت . اين مطلب كودكانه را كنار ميگذاريم . اين منكران اگر واقعا نمىتوانند شناخت اشراقى را درك نموده و بپذيرند ، آنچه كه منطق ايجاب مىكند ، اينست كه از ارائه نظر خوددارى كنند ، نه اينكه قضاوت نموده حكم به نفى اين شناخت را صادر نمايند . گاهى كه در مطالب اينگونه منكران فوق محسوس دقت مىكنيم ، مىبينيم نه تنها اينان با بيطرفى كامل درون خود را بررسى ننموده و بدين جهت شناخت اشراقى را نديدهاند ، بلكه از طرح اينگونه مسائل احساس ناراحتى مىكنند در عبارات زير كه از فرويد نقل شده است ،
دقت فرمائيد : « من براى بحث در اين قبيل مطالب توزين ناپذير ، خود را ناراحت مييابم و به اين ناراحتى همواره اقرار دارم » 1 اين جملات فرويد كشف از حساسيت ( آلرژى ) او درباره واقعيت فوق محسوس مينمايد
-----------
( 1 ) انديشههاى فرويد آدگارپش ترجمه آقاى غلامعلى توسلى ص 92 .
[ 78 ]
كه پس از كلافه شدن درباره ريشه عميق مذهب بيان نموده است . عبارات فرويد درباره ريشه عميق مذهب بدينقرار است :
« معهذا نمىتوان انكار كرد كه بعضى از اشخاص مىگويند : در خود احساسى مينمايند كه بخوبى توصيف شدنى نيست . اين اشخاص از احساسى سخن ميرانند كه به ابديت متصل است « از جدائىها شكايت ميكند و ميخواهد روزگار وصل خويش را بجويد » اين تصور ذهنى از يك احساس ابدى كه در عرفاى بزرگ و همچنين در تفكر مذهبى هندى منعكس ميشود ، ممكن است ريشه و جوهر احساس مذهبى را كه مذاهب گوناگون جلوههائى از آن هستند ،
تشكيل دهد . فرويد در اين موضوع ترديد دارد و اقرار ميكند كه با تحليل روانى خود هرگز نتوانسته است اثرى از چنين احساس در خويشتن بيابد ، ولى فورا با صداقت كامل اضافه ميكند كه اين امر به او اجازه نميدهد وجود احساس مورد بحث را در ديگران انكار نمايد » 1 دقت بفرمائيد كه محتويات اين عبارات با علم واقع بينانه چه كرده است ؟
1 در عبارت اول چنين ميگويد كه « من براى بحث در اين قبيل مطالب توزين ناپذير ( احساس ابديت ، احساس مذهبى ) خود را ناراحت مييابم و به اين ناراحتى همواره اقرار دارم » چرا ؟ آقاى دانشمند ناراحت ميشويد آقاى روانپزشك و روانكاو ، ميتوانيد اين ناراحتى را تحليل نموده و ريشههاى اصلى آن را دريابيد ؟ آيا احتمال نميدهيد كه عشق شما به اصالت غريزه جنسى هرگونه واقعيت را از انسان نفى نموده و بقول مولانا :
جز ذكر نى دين او نى ذكر او
سوى اسفل برد او را فكر او
لذا هر وقت كه بخواهيد خودتان را از پايين تنه به بالا بكشيد ، احساس ناراحتى ميكنيد ؟ آقاى دانشمند ، مطلبى كه خلاف واقعيت باشد ، راه مبارزه با آن و طرد آن از ميدان علم ، تحقيق علمى و اثبات غلط بودن آن از ديدگاه
-----------
( 1 ) مأخذ مزبور ص 89 و 90 .
[ 79 ]
علمى است نه احساس ناراحتى ، ايكاش مقدارى هم به تحليل روانى خود پرداخته و ريشه اين روانى را در مييافتيد و آنرا معالجه ميكرديد .
آرى ، « كل اگر طبيب بودى سر خود دوا نمودى » .
و ربّ شقىّ يأمر الناس بالتّقى
طبيب يداوى النّاس و هو عليل
( چه بسا اشقيائى كه مردم را به تقوى دستور ميدهند . مثل اينان مثل آن طبيب است كه مردم را ميخواهند معالجه كنند ولى خود بهمان بيمارى مبتلا هستند ) .
جالب اينست كه ميگويد : « و به اين ناراحتى همواره اقرار دارم » گمان نميكنم فرويد در عمرش حاضر شده است كه و لو چند درس و بررسى با انسان شناسان عاليمقامى كه به اضافه غرايز طبيعى ابعاد ديگرى هم در انسانها سراغ دارند ، داشته باشد . از عبارت فوق بخوبى روشن ميشود كه حالت درونى او در برابر احساسات عالى داراى نوعى عقده بوده است كه نتوانسته است آن را از خود دور نمايد . فرويد در عبارات بعدى جملاتى را ميگويد كه با جمله بالا تناقض آشكار دارد . زيرا در جمله بالا گفته است : « من براى بحث در اين قبيل مطالب توزين ناپذير خود را ناراحت مييابم » در صورتيكه در عبارات بعدى ميگويد : « با تحليل روانى خود هرگز نتوانسته است اثرى از چنين احساس در خويشتن بيابد » حال اين سئوال پيش ميآيد كه شما فرويد با داشتن حساسيت مستمر درباره آن احساسات چگونه توانستهايد با كاوش بيطرفانه درون خود را بكاويد با اينكه ناراحتى مستمر شما سد محكمى براى بررسى علمى بيطرفانه در برابر روانكاوى خويشتن بوجود آورده است ؟