فهم منطقى در شناختها
مقصود از فهم منطقى عبارتست از درك حاصل از مقدمات منطقى كه با نظم خاص و منتج ترتيب داده شوند . اطمينان يا يقين منطقى بر دو نوع عمده تقسيم ميشود : نوع يكم يقين منطقى از مقدماتى بدست ميايد كه از قوانين و اصول ضرورى منطق كاملا برخوردار است . باين معنى كه انسان با دقت كامل و مشروح در شرايط و اجزاء مقدمات و مراعات همه قوانين و اصول منطق درباره نتيجه فهم حاصل ميكند . مثلا در شكل اول قياس مانند حميد انسان است و هر انسان فانى است ، پس حميد فانى است . اين اصول ضرورى مراعات شده است : 1 مقدمه يكم كه صغرى ناميده ميشود ، قضيه موجبه ( مثبت ) است .
2 مقدمه دوم كه كبرى است از كليت برخوردار است . 3 انسان كه حد وسط ناميده ميشود ، در مقدمه يكم محمول و در مقدمه دوم موضوع قرار گرفته است . اين حد وسط عامل حمل فانى كه محمول مقدمه دوم است ، بر موضوع صغرى است كه حميد است . يقينى كه از اين نظم خاص در قضايا بوجود ميآيد ،
موجب يقين منطقى به نتيجه كه « حميد فانى است » ميگردد . نوع دوم تفكرات و جرياناتى كه با نتيجه گيريهاى منطقى نا آگاه صورت ميگيرد . اين نوع
-----------
( 1 ) روانپزشكى آقاى دكتر مير سپاسى ص 73 .
[ 56 ]
استنتاجات منطقى در اكثريت قريب به اتفاق تفكرات و اعمال ما رواج دارد .
حتى متفكران عالى مقام هم بدون توجه و آگاهى مشروح و دقت تفصيلى در اصول و قوانين رسمى منطقى ، با سرعت و بدون توقف هدف گيرى نموده و با حذف و انتخاب نا آگاهانه در پديدهها و روابط زندگى در حال ارتباط با جهان و انسان ، نتايج مطلوب خود را ميگيرند و بحيات طبيعى و فكرى خود ادامه ميدهند ، چه رسد به مردم معمول كه اكثريت قريب به اتفاق جوامع را تشكيل ميدهند . البته در تفكرات علمى و فلسفى و هنرى و جهان بينى معمولا نوعى منطق شفاف و نا ملموس حكومت ميكند كه ميتوان با توجه به استدلال و استشهاد براى نتيجه گيرىها اين منطق را كاملا احساس نمود . نكته بسيار مهمى كه در اين مورد وجود دارد ، اينست كه روش منطقى رسمى بدانجهت كه با مفاهيم كلى ( معقولات ثانوى ) و علامات در منطق علامتى ( رمزى و سمبوليك ، و عناصر رياضى در منطق رياضى سر و كار دارد ، لذا انسان را با عين واقعيات در تماس مستقيم و ارتباط بيواسطه قرار نميدهد و از اينرو است كه جنبه تجريدى و انتزاعى منطق رسمى در هر نوعى كه دارد ، غلبه بر واقع بينى مستقيم داشته و يقين حاصل از آن ، آرامشى كه ارتباط مستقيم با واقعيات بوجود ميآورد نمىبخشد . از طرف ديگر در قالب گيرى مفاهيم بوسيله الفاظ و گنجاندن محتوى در علامات ،
خود مفاهيم و محتويات را چنان مىخشكاند كه به ساختههاى ذهنى بيشتر شبيه ميشود ، تا خود واقعيات . بدينجهت است كه گروهى از فلاسفه در منطقهاى حرفهاى ارزش قابل توجهى سراغ ندارند . مخصوصا با در نظر گرفتن اينكه اكتشافات و اختراعات و اثرهاى عالى هنرى و بارقههاى فروزان ادبى ، از مغزهائى تراوش كرده است كه غوطهور در منطق رسمى و حرفهاى نبودهاند .
ما در تاريخ حيات اديسون نديدهايم كه اين مكتشف بزرگ يك كتاب منطقى رسمى خوانده و در محتويات آن كتاب عمرى سپرى نموده سپس بكمك اصول و قوانين رسمى آن وارد ميدان اكتشاف شده باشد . بايد گفت : اساسىترين
[ 57 ]
كارى كه از دست منطق رسمى بر ميآيد ، تنظيم مشروح و دقيق مفاهيم و حقايقى است كه در صحنه معلومات يا بالفعل و مشروحا ظاهر گشته است و يا بطور اجمال و بالقوه قابل ظهور در صحنه معلومات بشرى است ، ولى هيچگاه كشيدن مجهولات را از پشت پرده حواس و آزمايشگاههاى رسمى به صحنه معلومات ،
بعهده نميگيرد .