ناخود ساخته ، خود ساخته ، خدا ساخته
اگر عوامل انسانى و طبيعى سدّ راه ماده اصلى آدمى ( اسپر اول ) نباشد ،
اين ماده مراحل رشد را سپرى مىكند و به شكل يك انسان در مىآيد و بوجود خود ادامه مىدهد . مسلم است كه در امتداد اين جريان ، موجوديت آدمى از اجزاء و پديدههايى تشكل مىيابد كه معلول عوامل برونى و جوشش نيروى درونى حيات مىباشد .
همچنين در مسير اين جريان ، دانستنىها و توانستنىهاى آدمى در اشكال مختلف افزايش و گسترش پيدا مىكند . انواع انديشهها و تعقل و رشد عناصر شخصيت
-----------
( 1 ) ك شماره 28 ج 3 ص 36 .
[ 296 ]
و تنوع اراده و احساسات و عواطف و فعاليّتهاى ابتكارى و غير ذلك به ظهور مىرسند .
اگر اين افزايش و گسترشها بطور طبيعى محض و ناخود ساخته انجام بگيرد ،
يعنى انسان دگرگون شونده مانند يك وسيله و ابزار در مقابل عوامل تحول قرار بگيرد بطورى كه حتى توجهى به ارزش و امتياز و دو مفهوم ضد آن نداشته باشد ،
چنين انسانى را « ناخود ساخته » اصطلاح مىكنيم ، زيرا فرض اينست كه او در مجراى تحولات بآنچه كه بوده و بآنچه كه هست و بآنچه كه خواهد بود ، نه آگاهى داشته و نه آن موقعيتها را بعنوان ارزشهاى تكامل « خود » مورد اهميت قرار داده است .
بعبارت مختصرتر او خود را نساخته است ، بلكه بدون آگاهى و اختيار از خود ، ساخته عوامل جبرى طبيعى و بشرى مىباشد .
اين يك اصل طبيعى است كه وسعت شناسائىهاى ما درباره واقعيتها احتياج به مشاهده دگرگونىهاى آنها دارد ، تا « خود » آدمى بوسيله خود در مجراى دگرگونىها قرار نگيرد ، همه قيافههاى خود را نشان نمىدهد .
متأسفانه از دوران معبود قرار گرفتن علم [ بدون اينكه معناى واقعى آن شناخته شود ] و صنعت [ بدون اينكه اداره كنندگان آن ، ملاك قرار دادن انسان را در جوامع صنعتى جدّى بگيرند ] اين « ناخود ساختگى » شيوع فراوان پيدا كرده ، انسانهاى امروز را در ابهام « از خود بيگانگى » غوطهور ساخته است .