مسئله پنجم
« با بهرهبردارى از آزادى » اساسىترين فرق ميان تحوّلات معمولى خودها با تحول تكاملى در اين است كه در تحول تكاملى هر بار كه « خود
( 1 ) البته اين مثال كه زديم با قطع نظر از ارفاق قانونى است مانند مرور زمان طولانى يا ساير عوامل مانع از اجراى كيفر ، و بهر حال شخص مزبور رسما جنايتكار محسوب مىشود .
[ 132 ]
جديد » در صفحه درون دست بكار مىشود و يا بنا بنظريه ديگر : هر بار كه خود به مرحله جديدى ميرسد ، زنجير يا زنجيرهايى كه از « خود رانده شده » و يا از مرحله پيشين « خود » به دست و پاى آدمى پيچيده شده بود ، باز و نوعى از آزادى عالىتر در صفحه درون به حكومت ميرساند .
اين نكته اساسى در تحول تكاملى خودها در هدف بعثت پيامبران اساسىترين واحد است كه در قرآن گوشزد شده است :
1 « وَ ما كانَ لِنَبِىٍّ اَنْ يَغُلَّ » 1 ( هيچ پيامبرى حق ندارد كه مردم را زنجير كند . ) 2 « وَ نَزَعْنا ما فى صُدُورِهِمْ مِنْ غِلّ » 2 ( و آن زنجيرهايى را كه دلهاى آنان را مىفشرد ، باز كرديم . ) 3 « وَ يَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتى كانَتْ عَلَيْهِمْ » 3 ( بار و زنجيرهايى را كه مردم خود بدوش گرفته بودند بر ميدارد و آنها را آزاد مىسازد . ) بنابراين هر تحولى كه در خودها بجريان بيافتد و زنجيرى را جايگزين زنجير ديگرى بسازد ، اين تحول تكاملى نخواهد بود ، زيرا بزرگترين عامل تحول تكاملى شكوفان شدن آزادى ميباشد .