نادانى به خويشتن اساس همه نادانىها است
اگر گفته شود : چون من وجود دارم پس آب وجود دارد ، اين جمله باطل است ، زيرا چه من باشم و چه نباشم ، آب واقعيت دارد . و بطور كلى اگر بگويم :
اين وجود من است كه واقعيت جهان « جز من » حتى ناچيزترين جزئى از آن واقعيت
[ 213 ]
را تحقق بخشيدهام ، اين جمله نيز باطل و ضد واقع است و امّا اگر بگويم : تا من خود را نشناسم چيزى از جز خود را نخواهم شناخت ، مطلبى كاملا صحيح و مطابق واقع است ، زيرا تا واقعيات « جز خود » از « خود » و وسايل درك آن تفكيك نشود و اندازه و كيفيت وسايل درك كننده روشن نشود ، هرگز علم حقيقى درباره واقعيات « جز خود » نمىتوان بدست آورد . باضافه اينكه تا نيروها و وسايل معرفت و دگرگون كننده اشياء عينى بطور دقيق شناخته نشود ، روابط اشياء عينى با انسان نامعلوم و تاريك مىماند .
انسانى كه به خويشتن نادان است ، هيچ قانونى براى چگونگى موجوديت و روابط او با ديگر انسانها مشخص نخواهد بود . دلايل آشنايى كاملا نزديك علىّ بن ابيطالب عليه السلام با خويشتن فراوان است . ما برخى از آنها را در اين مبحث مىآوريم :
1 او هرگز خود را در مجراى معاملهگرى با هوى پرستان نگذاشت ،
مبارزه پىگير على ( ع ) با كسانى كه بر مبناى جاه و مقام و ثروت در پيرامون او پرسه مىزدند و نمىتوانستند على ( ع ) را بسوى تمايلات خويشتن بپيچانند بهترين دليل خودشناسى آن پيشوا بوده است .
2 جان روحانى على ( ع ) كه بقول « محمد عبده » با ملكوت الهى پيوستگى داشت و اين پيوستگى كه در همه زندگى او نمودار گشته بود خود قوىترين شاهد است كه على ( ع ) درباره تصفيه و تزكيه خويشتن فوق العاده كوشيده است و اين تزكيه و تصفيه از جهتى علّت خودشناسى است و از جهت ديگر معلول آن معلول خودشناسى است براى آنكه اگر انسان نادان بخويشتن باشد ، نادان به احتياجات آن هم كه يكى از آنها تصفيه و تزكيه است خواهد بود . وقتى كه خود را شناخت ، احتياجات خود را خواهد شناخت و يكى از اين احتياجات اساسى تزكيه و تصفيه است كه علت خودشناسى است ، زيرا هر اندازه كه تزكيه و تصفيه در « خود » بهتر صورت بگيرد ، بهمان مقدار پرده از چهرههاى با عظمت « خود » برداشته مىشود .
3 لحظهاى از زندگى على ( ع ) در بيهودگى و بازيگرى و لذتجويى سپرى
[ 214 ]
نشده است .