دو ارزشى بودن حيات
در مبحث گذشته اين مطلب روشن شد كه حيات پديده ايست كه ذاتا داراى ارزش هدفى است ، ولى با نظر به آرمانها و هدفهاى عالىتر ، حيات را مىتوان وسيله قرار داد . در اين مورد اعتراضى بنظر مىرسد كه نمىتوان آن را ناديده گرفت .
اعتراض اينست كه با اينكه حيات يك پديده واحد است ، چطور ممكن است هم ارزش هدفى داشته باشد و هم وسيلهاى ؟
پاسخ اين اعتراض با نظر به دو سطحى بودن حيات روشن مىشود :
1 سطح مجاور طبيعت .
2 سطح عميق حيات .
آن سطح حيات كه مجاور طبيعت است ، عبارت است از سطحى كه در مجراى تحولات پى درپى قرار مىگيرد . اين تحولات ناشى از تماس سطح حيات با عوامل طبيعت و مختصات خود آن سطح است كه دائما در حال تأثر پذيرى از عوامل و فعاليتهاى اختصاصى خويش است ، مانند سرما و گرما و عوامل لذت و الم و موضعگيرى مفيد براى خويش و غير ذلك . حيات با نظر به اين سطح ، ارزش وسيلهاى داشته در مجراى شكوفانى و افسردگى و شادى و اندوه و كاهش و فنا
[ 92 ]
قرار مىگيرد [ 1 ] .
سطح عميق حيات عبارت است از آن حقيقت ثابت كه مىتواند در جاذبه حيات كلّى رو به رشد و كمال قرار بگيرد . اين سطح عميق پايدار و داراى ارزش هدفى مىباشد . آنچه كه از پديده حيات قابل گذشت و داراى ارزش وسيلهاى است ،
سطح مجاور طبيعت آن است ، نه سطح عميق آن . سطح عميق حيات همان مطلقى است كه هيچ نيرو و عاملى جز آفريننده حيات دسترسى بآن ندارد ، حتى كسى كه به خودكشى دست مىزند ، سطح مجاور طبيعت حيات را از بين مىبرد و از حركت باز مىدارد ، نه سطح عميق آن را .
و اينكه هر قاتلى اگر چه خود انسان بوده باشد ( خودكشى كننده ) قاتل محسوب مىشود ، براى اينست كه وسيله و ابزار حركت و تكامل سطح عميق حيات را كه سطح مجاور طبيعت حيات است نابود كرده است و با نابودى اين سطح ، حركت و تكامل سطح عميق حيات نيز متوقف مىگردد .
با اين دو ارزشى بودن حيات ، و وابستگى يكى با ديگرى ، باز اصالت حيات و مطلق بودن آن قابل مناقشه نمىباشد .
از مجموع اين ملاحظات روشن مىشود كه تصرف در حيات انسانها بهر شكل و صورتى كه باشد و بوسيله هر گونه تفكرات مكتبى كه صورت بگيرد ، جنايت شمرده مىشود ، مگر در دو مورد :
مورد يكم خود انسان كه داراى حيات است ، با تمام هشيارى و آگاهى به ارزش حيات و با كمال آزادى ، در راه آرمان عالىتر دست از سطح مجاور طبيعت حيات بشويد و اينگونه گذشت ، كمال و رشد سطح عميق حيات را نتيجه مىدهد .
( 1 ) اين دو سطحى بودن حيات ، با نظر به دو سطحى بودن خود يا شخصيت نيز قابل قبول مىباشد ، مدتهاى طولانى است كه دو سطحى بودن شخصيت براى روانكاوان و روانشناسان ژرفنگر قابل پذيرش شده است : سطح مجاور طبيعت شخصيت و سطح عميق شخصيت . و اگر كسى درباره اين اصطلاح ترديدى داشته باشد ، مىتواند با پذيرش اصل محتوا ، اصطلاح ديگرى را بكار ببرد .
[ 93 ]
مورد دوم هنگامى كه حيات يك فرد تبديل به ضدّ حيات گردد :