جمله چهارم
« و آنان ( پيشروان ) را به دقايق سياست و طرق كياست راهنمايى مىكرد و آنان را با مقام واقعى رياست آشنا مىساخت . . » اين همان مضمون است كه « جلال الدين محمد مولوى » نيز در ابياتى كه از وى نقل كردهايم ، بدان اشاره مىكند :
زان بظاهر كوشد اندر جاه و حكم
تا اميران را نمايد راه و حكم
تا بيارايد بهر تن جامهاى
تا نويسد او بهر كس نامهاى
تا اميرى را دهد جان دگر
تا دهد نخل خلافت را ثمر
با توجه كافى در اين مطلب كه محمد عبده و جلال الدين مولوى متذكر شدهاند ، پاسخ آن اتّهامى كه هم مكتبان بنى اميّه به على بن ابيطالب ( ع ) وارد مىآورند كه على سياست نمىداند ، بخوبى روشن مىشود كه اگر منظور از مفهوم سياست مديريّت اصل تنازع در بقاء و متورم ساختن « خود طبيعى » و فدا كردن
همه ارزشها بعنوان وسيله در راه هدف منظور است
على ( ع ) اصول و قوانين
چنين مديريت را مىدانست . بعنوان نمونه مختصر : پيش بينى او درباره حكمين و برداشتن قرآنها در سر نيزهها و جريان زمامدارى و توضيحات منطقى او درباره حوادث دوران معاصرش ، بهترين دلايل بر اثبات فهم سياسى او بود ، ولى هرگز دست بآن نمىبرد ، زيرا حكمت و تقوا و هدفدارى در زندگى و پاىبند بودن جدى به حق و عدالت ، طعم حياتى خود را به على ( ع ) چشانيده بود ، او خود بارها بهمين نكته اشاره كرده است كه « اگر تقوا نبود از سياستمدارترين مردم بودم » .
اين مطلب در مباحث آينده توضيح داده خواهد شد .
[ 195 ]