چون خود را فريب ندادهام ، از هيچكس فريب نخوردهام
در اين جملات دقت كنيم :
« اگر تو خود را نشكنى ، كسى ترا نمىتواند شكست بدهد . » « اگر تو خود را نابينا نكنى كسى نمىتواند ترا كور كند . » « اگر تو خود را فانى و نابود نسازى ، هيچ عاملى قدرت فانى و نابود ساختن ترا ندارد . » « اگر بخواهى حركت كنى هيچ عاملى نمىتواند ترا ساكن نمايد . »
-----------
( 1 ) ط 10 ج 1 ص 38 .
[ 230 ]
از قبيل همين جملات است ، سخنى كه « على بن ابيطالب ( ع ) » مىفرمايد :
( حقيقتى را بر خود مشتبه نساختم ، لذا هيچ حقيقتى براى من مشتبه نگشت . ) توضيح اصل كلى در اين مسائل چنين است : آنچه را كه طبيعت و قوانين آن ، روزى براى انسان آماده مىسازد و به او مىدهد ، روز ديگرى هم از وى ميگيرد .
باصطلاح عمومىتر : آنچه كه آمده است رفتنى است . جمع شدن و متلاشى گشتن پديدهها و بوجود آمدن امتيازات و از بين رفتن آنها قانون طبيعت است .
روزى كه توانايى روى مىآورد ، روز ديگرى را كه توانايى روى گردان خواهد شد ، در دنبال خود مىكشد . همچنين است زيبايى ، جوانى ، آگاهى و . . .
اين جمع شدن و متلاشى گشتنها و اين بوجود آمدنها و نابود شدنها از نظر مسئوليت و منطقه ارزشها مربوط به من نيست . با اين فرض كه تحولات طبيعى در مجراى كون و فساد يك قانون جبرى است ، نه موجب عظمت من است و نه عامل پستى آن . عظمت و پستى از قرار گرفتن آن تحولات در حوزه مسئوليت من است كه بنياد اساسى ارزشها است .
بتوضيح اينكه اگر « من » بتواند امتيازى را بدست بياورد با اينحال آن را از دست بدهد ، يا بتواند امتياز را نگهدارى كند ، با اينحال آن را با بىاعتنايى از دست رها كند ، عامل پستى را بوجود آورده است و اگر امتياز را بدست بياورد و آن را آزادانه حفظ كند ، عامل عظمت را تحقق بخشيده است .
بنابراين است كه ميگوييم : عظمتها و پستىها « نه بوجود آمدنها و نابود شدنها » مربوط به خود انسان است .
اگر عامل نيرومندى چه انسانى و چه طبيعى ، امتيازات و موجوديت يك فرد و يا جامعهاى را نابود بسازد ، ماداميكه خود آن فرد يا جامعه خيانتى به خويشتن ننموده باشد و حدّاكثر تلاش خود را در راه حفظ امتيازات و موجوديت خود بكار برده باشد ، شكست نخورده است .
بالعكس ، اگر همه امتيازات در يك فرد يا جامعه فراهم شود ، ولى خود آن فرد يا جامعه درباره موجوديت خويشتن دروغ بگويد ، خود را فريب بدهد ،
[ 231 ]
بدون ترديد عامل شكست را در درون خود بوجود آورده است اگر چه جهان هستى در قلمرو سلطه او قرار بگيرد ، دليل اين اصل با نظر به اينكه ملاك اعتلاء چيزى جز قدرت بر حفظ « من » وابسته به آهنگ اعلاى هستى نيست ، كاملا روشن است . پس وقتى كه مىگوئيم : اگر تو خود را نشكنى كسى نمىتواند ترا شكست بدهد ، مطلبى كاملا صحيح است ، زيرا هيچ عاملى از جهان طبيعت و انسانها قدرت نفوذ در حوزه « من » را ندارد . البته اين نكته هم روشن است كه مقصود ما از « من » ، « خود » هاى مايع و ناتوان نيست كه اندك نسيمى مىتواند آن را دگرگون بسازد . تاريخ بشرى شواهد بسيار فراوانى نشان مىدهد كه رشد يافتگان در مقابل نيرومندترين عوامل نابودى ، خنده بر لب داشتند و انبساط در دل .
در نتيجه بعضى از ساده لوحان كه گمان مىكنند : على بن ابيطالب ( ع ) در شئون زندگى زمامدارى ، در مقابل حيلهگران شكست خورده است ، يا آن حيلهگران توانستهاند او را بفريبند گمان بيهودهايست كه ناشى از بىاطلاعى از اصل انسانى مزبور است .
اگر ما بخواهيم با عينك اينان به انسانها بنگريم ، همه عظماى سازنده بشرى را افرادى سادهلوح و شكست خورده در زندگى خواهيم ديد و اين عينك تنها چهره عظماى بشرى را تير و تار نشان نمىدهد ، بلكه اصول و حقايق انسانى را كه آن پيشتازان سازنده بشرى آبيارى كنندگان آنها مىباشند ، ناديده مىگيرد و يا قابل ارزش نمىداند . على بن ابيطالب ( ع ) در همه نوسانات زندگى در جوامع آنروزى كه تاريكترين و پر تناقضترين اجتماعات بشرى بوده است ، پيروزى اصول و مبادى پايدار انسانى را هدف خود قرار داده است ، اين پيروزى نه با انبوه جمعيت در پيرامونش بوده است و نه با وسعت قلمرو زمامداريش .
تا بجهت ، كمى هواخواهان و محدوديت قلمرو سلطه و دست برداشتن از عوامل گسترش آن ، دچار شكست بوده باشد [ 1 ] آنانكه گمان مىكردند على ( ع )
( 1 ) لا يَزيدُنى كَثرَةُ النَّاسِ حَولى عِزَّةً وَ لا تَفَرُّقُهُم عَنىّ وحشَةً . ك 36 ج 3 ص 66 ( نه فراوانى مردم در پيرامونم باعث افزايش عزت براى من است و نه پراكنده شدن آنان عامل وحشت و هراس براى من ) .
[ 232 ]
را فريب مىدهند ، هم مكتب همان كسانى بودند كه گمان مىكردند خدا و پيامبرش را فريب مىدهند : يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ اِلاَّ اَنْفُسَهُم وَ ما يَشْعُرُونَ 1 ( آن تبهكاران در صدد حيلهگرى و فريبكارى با خدا و مردم با ايمان برميآيند آنان فريب نمىدهند مگر خويشتن را ، و خود نمىدانند . ) استقامت على ( ع ) در مقابل حيلهگرىهاى آنان با دفاع از اصول پايدار انسانى و تجاوز ننمودن از حدود آن اصول ، عالىترين پيروزى يك انسان است . پس على ( ع ) كه در عمل به آن اصول و پاسدارى آنها خود را فريب نداده است ، هرگز فريب ديگران را هم نخورده است .