جهل و ناآشنائى با خود با امكان علم و آشنايى ، يكى از پستترين انواع « از خود بيگانگى » است
با فرض امكان و تحصيل علم و آشنايى با « خود » هر گونه كوتاهى و هر عامل محروميتى كه تصور شود ، بايستى بطور قطع محكوم گردد ، زيرا هيچ نقص علمى ،
درباره خود ، با فرض امكان آن ، وجود ندارد ، مگر اينكه « از خود بيگانگى » محكوم را در دنبال خود مىآورد ، زيرا بىاعتنايى به شناسائى خود با فرض امكان شناخت ، خود را نارسيده و ناقص مىگذارد و خود از قابليت توجه ساقط ميگردد .
بنابراين براى در امان ماندن « از خود بيگانگى » بايستى موضوع شناخت خود در متن تعليم و تربيتهاى جدّى قرار بگيرد .
اين پيشنهاد نبايد بعنوان يك توصيه اخلاقى حرفهاى و وسيله آرايش زندگى تلقى شود ، بلكه بطور قطع مىدانيم كه ما بدون « خود آشنائى » ، با پديده « از خود بيگانگى » روبرو هستيم كه ميان آن ، و پوچ گرايى جز يك ديوار كوتاه و پرشكاف فاصلهاى وجود ندارد .
[ 115 ]