من شما را براى خدا ميخواهم و شما مرا براى تأمين تمايلات شخصى خود
ميخواهيد ؟ هدف من كجا ؟ و خواستههاى شما كجا ؟ براى اينكه شما به من بيعت كنيد و شخصيت خود را در اختيار من بگذاريد ،
نه بيك وسيلهاى دست انداختم و نه اين بيعت يك امر ناگهانى و محاسبه نشده بود ،
اشتياق و محبت نهايى شما بزمامدارى من ، امر بيعت را بوجود آورده است .
من كه شما را براى خدا مىخواهم ، لذا هرگز متوسل به حيلهگرىها و از بين بردن ارزشها نخواهم گشت . در صورتى كه شما براى بهرهبردارى از زمامدارى من در راه اشباع هوى و هوس و تمايلات خود سرانه خويشتن ، بهر وسيله با ناديه گرفتن هر گونه ارزش اقدام خواهيد كرد . در اين عبارت دقت شود :
شما انسانها موجوداتى هستيد كه خداوند متعال براى يك هدفى والا شما را آفريده است . شما داراى استعدادها و نيروهاى كلانى هستيد كه بايستى در راه وصول به آن هدف والا به كار بيافتند و بارور شوند ، هر يك از شما براى خود جهان بزرگى هستيد كه در قالب كوچكى زندگى مىكند . شما همان موجوداتى هستيد كه داراى فطرت پاك و نيروى تشخيص حق و باطل مىباشيد . شما داراى آن قدرتى هستيد كه اگر بدانيد و بخواهيد آسمانها و زمين در اختيار شما است . هيچ عاملى جز قوانين عادلانه و اجراى دادگرانه آنها نمىتواند عظمتهاى شما را بشكفاند .
من اين عظمتهاى شما را شناختهام و با چهرههاى گوناگون ربانّى شما آشنايى دارم ، لذا امكان ندارد شما انسانها را جز براى قرار دادن در جاذبه ربوبى بخواهم .
رابطه من با شما نمىتواند جز رابطه واسطه امين در برداشتن شما از خاك و روانه ساختن به عالم پاك ، بوده باشد . بدين جهت است كه من نمىتوانم شما را بعنوان وسيله بگيرم . آن هم وسيلهاى براى تورّم « خود طبيعى » ام . رابطه من و شما در « من انسانى اعلا » است كه راهى كوى ربوبى براى « لقاء اللّه » و « رضوان اللّه » در ايّام اللّه است .
[ 242 ]
هيچ امتياز و ارزشى در اين دنيا وجود ندارد ، مگر اينكه از شما و براى شما است ، آن شمائى كه در « من انسانى اعلا » متحد است ، همچنين معرفتى كه من به حقيقت انسانى شما دارم ، مانع از آن است كه شما را در اشباع تمايلات حيوانى و لذت پرستى و خودخواهى و خودبينى رها بسازم و از اين راه محبت شما را بخودم جلب كنم .
محبّت حاصل از اين رهايى در تيرگىها و پستىها ، سختترين خصومت و عداوت ميان من و عقول و وجدان شما است ، زيرا من با اين كار عقل و وجدان شما را از تكاپو و پرواز در فضاى كمال فلج كردهام ، اگر چه با احساس لذايذ پست بىبند و بارى از من خوشحال خواهيد بود . با اين رابطه اعلاى انسانى كه ما مىتوانيم سطح تكامل انسانى را درك كنيم ، زيرا انسانى را در رديف اول قرار دادهايم كه « مىدانمها » و « مىخواهم » هاى بىاساس و زودگذر و ضدّ و نقيض آدميان را تنظيم و تصعيد مىنمايد و به قلههاى « مىدانم » و « مىخواهم » اصيل و پايدار اعتلا مىبخشد .
بدون مراعات اين رابطه ميان پيشرو و پيرو ، هيچ مكتبى قدرت اصلاح واقعى انسانها را نمىتواند دارا بوده باشد .