حق چهارم تأديب و تربيت شما
از سخنان گذشتهام ، بخوبى درك كرديد كه تنها فراگيرى و انباشتن مغز از دانستنىها و بزرگ كردن آينه ذهن براى منعكس ساختن نمودهاى انسانى و جهانى محض ، هدف زندگى شما نيست اگر چه آن فراگيرى گسترش بعد علمى شما را نتيجه مىدهد . ولى اين گسترش مجرد ذهن با ميخكوب شدن آدمى در جمود ، جز برگشتن به قهقرا هيچ نتيجهاى نخواهد داشت .
براى حركت به تصعيد شخصيت آماده شويد . اين آمادگى اگر جدّى باشد ، اولين مرحله تربيت را پيمودهايد . ما تربيت را در مكتب اسلام به دوران كودكى و جوانى منحصر نمىكنيم اگر چه دو دوران مزبور از نظر شكلگيرى حساسترين دورانهاى زندگى آدمى است ، ولى بدانجهت كه اصول و قوانين جاريه در اجتماع اسلامى با ارزشهاى روحى آبيارى مىگردد ، افراد اين اجتماع همواره خود را در يك جريان مستمر احساس مىكنند و بخوبى درك مىكنند كه
هر نفس نو مىشود دنيا و ما
بيخبر از نو شدن اندر بقا
عمر همچون جوى نو نو ميرسد
مستمرى مينمايد در جسد
يك فرد مسلمان آگاه و برخوردار از تعليمات اسلامى مىداند كه يَسْئَلُهُ مَنْ فى السَّماواتِ وَ الأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فى شَأْنٍ 1 ( هر چه در آسمانها و زمين است ،
از خدا مىخواهند ، آن خداوند متعال هر روز در كارى است ) روشن است كه مقصود از خواسته موجودات بقاء و ادامه هستى بر طبق نظم حاكم مىباشد . پس هر لحظهاى وجود خود را از خدا در مىيابند ، [ منظور از يوم ، زمان بطور مطلق است كه شامل لحظه و زمانهاى طولانى ميباشد ] .
-----------
( 1 ) الرحمن آيه 29 .
[ 269 ]
كل يوم هو فى شان : بخوان
مرو را بيكار و بى فعلى مدان
كمترين كارش بهر روز آن بود
كاو سه لشكر را روانه ميكند
لشكرى ز اصلاب سوى امهّات
بهر آن تا در رحم رويد نبات
لشكرى ز ارحام سوى خاكدان
تا ز نرّ و ماده پر گردد جهان
لشكرى از خاكدان سوى اجل
تا ببيند هر كسى عكس العمل
باز بيشك بيش از آنها ميرسد
آنچه از حق سوى جانها ميرسد
آنچه از جانها به دلها ميرسد
آنچه از دلها به گلها ميرسد
پس هر لحظه جان آدمى در مجراى پذيرش فيض الهى است . مادامى كه خود انسان از اين جريان فيض جلوگيرى نكند ، از جانب خداى فياضّ سدّى بسته نمىشود .
روز نو و شام نو ، باغ نو و دام نو
هر نفس انديشه نو ، نو خوشى نو عناست
آماده ساختن انسانها براى بهره بردارى از اين جريان مستمر عنايت ربانّى بدون تأديب و تربيت صحيح امكان پذير نمىباشد . ارشاد و امر به نيكىها و جلوگيرى از فساد و بدىها از مبانى ضرورى اسلام است كه لزوم تربيت را گوشزد مىكند .
منحصر ساختن تربيت بدوران كودكى و جوانى و رها ساختن انسان بحال خود پس از آن دو دوران ، شبيه به پروردن نهال است تا موقعى كه شكوفه برآورد و داراى برگ گردد . در صورتى كه هر درختى براى بقاء و ادامه هستىاش به آبيارى دائمى و تابش اشعه خورشيد و موادّ غذايى زمينى نيازمند است . باضافه اينكه آدمى موجودى است كه با افزايش ساليان عمر ، بر دقّت و ظرافت و ورزيدگى انديشهاش مىافزايد . اكثريت عظيم اكتشافات و ابتكارهاى عامل پيشرفت بشرى از سى سال ببالا بوده است كه بگفته معاصرين دوران مقرّر پذيرش تربيت را در پشت سر گذاشته است براى مديريت اين نيروها تربيت جدى لازم است .
دگرگونىهاى روانى متوسط و عميق در سالهاى پس از سى و بلكه چهل سال بقدرى فراوان است كه نمىتوان بعنوان استثناء از آنها عبور كرد . حتّى
[ 270 ]
مىتوان اين موضوع را مطرح كرد كه بسته شدن پرونده انعقاد شخصيت و باصطلاح روشن خشكيدن جويبار روح انسانها در ساليان ميان بيست و سى ( حداكثر ) بعلت بسته شدن پرونده افراد اجتماع است كه معلول اصول و قوانين تثبيت شده در اجتماع مىباشد . و اگر جامعهاى بتواند با اصول و قوانين تثبيت شده خود و با قواعد پيشرو و سازنده ، شخصيت جارى افرادش را آبيارى نمايد ، هيچ نقطهاى از زندگى با روان جامد ميخكوب نمىگردد . مبناى ضرورت تربيت و دگرگونى دائمى رو به تكامل در اسلام ، آن حديث معتبرى است كه مىگويد :
« ملعون من كان امسه خيرا من يومه و مغبون من ساوى يوماه » .
( ملعون است كسى كه ديروزش از امروزش بهتر باشد و مغبون است كسى كه دو روزش مساوى بوده باشد ) .