مگر دروغ جز زبونى و بىشخصيتى علت ديگرى دارد ؟
وقتى كه يك انسان حاضر شود كه به هست بگويد نيست و به نيست بگويد هست ، بطور قطع اثبات مىكند كه شخصيت او در مقابل واقعيت مقاومت ندارد ،
بلكه محور اصلى موجوديت او هوى و هوسهاى پستى است كه به مبارزه با شخصيت خويشتن آماده شده است .
در آنهنگام كه راستگويى فسادى در دنبال داشته باشد ، كه آن فساد از نظر قانونى بايستى منتفى گردد ، اين راستگويى كار نابجايى است ، ولى نه از آنجهت كه هست را مبدّل به نيست ، يا نيست را مبدل به هست مىنمايد ، بلكه هر انسانى اين وظيفه قانونى را دارد كه به ريشه كن كردن هست يا نيست فاسد اقدام كند ، وقتى كه آتش كتابخانهاى را به كام خود مىكشد ، واقعيتى در جريان است كه عبارت است از سوختن كتابخانه ، ولى چون واقعيت فاسديست ، لذا بايستى نابود شود .
هنگامى كه شخصى به ديگرى اهانت مىكند و من از آن اهانت مطلع ميشوم ،
با اين جمله « آن شخص به تو اهانت كرد » واقعيتى را بيان مىكنم . امّا چون اين ابراز واقعيت ، فسادى را بدنبال خواهد آورد كه هر انسانى بايستى از وقوع آن جلوگيرى نمايد ، لذا ناديده گرفتن من آن اهانت را بمنزله جلوگيرى قانونى از فساد مىباشد . و اگر شخص اهانت شده يا ديگران از من سئوال كنند ، آيا آن شخص به شخص مفروض اهانت كرده است ؟ مىگويم : نه ، آن شخص اهانت ننموده است .
در اين صورت كارى كه من كردهام ، اينست كه پديده فسادانگيز اهانت را با
-----------
( 1 ) ط 173 ج 2 ص 109 .
[ 215 ]
نظر به فاسدتر بودن جنگ و پيكارى كه جان و شخصيت را در معرض نابودى قرار مىدهد ، منتفى كردهام ، يعنى با استفاده از آن قدرت قانونى كه مذهب و مقررات انسانى بمن داده است ، عامل فساد را نابود ساختهام ، چنانكه با وسايل آتش نشانى كتابخانه را از سوختن نجات مىدهم .
از اين بحث روشن مىشود كه دروغ براى مرتفع ساختن فساد ، نبايستى از وظيفه قانونى خود تجاوز نموده ، براى جلب نفع و يا دفع آن آسيب شخصى كه عدالت براى من ببار آورده است ، بكار برده شود . جز اين مورد خاصّ كه بيان كرديم ، قانون عمومى انسانى صدق و دورى از دروغگويى است . كسى كه از اين قانون تعدى مىكند ، بطور قطع شخصيت ندارد و كسى كه شخصيت ندارد ، انسان نمايى است كه همواره مشغول تباه ساختن خود و ديگران مىباشد .
با اين توصيفى كه درباره راست و دروغ گفتيم ، پاسخ اين سئوال را كه آيا على بن ابيطالب ( ع ) در گفتار و كردارش صادق است ؟ از همه تواريخ و از دشمن و دوست و از آشنا و بيگانه مىشنويم كه على ( ع ) صادق و رستگار است .
پاسخ اين سئوال را از مورد ديگرى هم مىتوانيم دريافت كنيم ، اين مورد قدرت بىنظير و حساس شخصيت على بن ابيطالب ( ع ) است ، قدرتى كه كمترين دروغ و انحراف از واقعيات در يك لحظه تباهش مىكند .
اين يك قانون كلى است كه هر اندازه شخصيت و قدرت و حساسيت آن ، كه از مطلق درونى آبيارى شود ، يك هزار ميلياردم واحد انحرافى كه اشخاص معمولى را متزلزل نمىكند ، آن شخصيت را تباه مىسازد . بياد داريم كه صاحبنظران تاريخ چگونه درباره قدرت و حساسيت شخصيت على ( ع ) و آبيارى شدن آن دو از مطلق والاى روحى او ، داد سخن دادهاند .