اصل يكم
هر اندازه كه شخصيت يك انسان از رشد و قدرت برخوردار بوده باشد ، بهمان اندازه ، مىتواند شخصيت خويشتن را از موجوديت طبيعى خود تجريد و رها نموده و آن را بيرون از خويشتن چنان مطرح نمايد كه يك موجود عينى و يا شخصيت ديگرى را . بلكه بطور اطمينان مىتوانيم بگوييم : انسان از آن هنگام مىتواند از مرز حيوانى به قلمرو انسانى عبور كند كه بتواند شخصيت خود را براى خويشتن مطرح نمايد . بدون عبور از اين مرز ، امتيازاتى از قبيل مالكيت بر شخصيت ، اختيار ، سازندگى درباره خويشتن و پذيرش انسان در منطقه ارزشها ،
اوهام و خيالاتى بيش نخواهد بود . حتى همه معلومات ما درباره شناسايى روان و فعاليّتهاى آن ، و همچنين معارف ما درباره سطوح آگاه و نيمه آگاه و ناآگاه همه و همه در نتيجه قدرت علماى روانشناسى و درون كاوان ، بر مطرح كردن جهان درونى خويشتن ، مانند موضوع برونى براى مطالعه و بررسى مىباشد ، زيرا هيچ يك از پديدهها و عناصر و سطوح روان ، مانند نمودهاى فيزيكى براى هيچ كس و در هيچ آزمايشگاه قابل مشاهده نمىباشد .
شخصيتهاى بزرگ درون بينى مانند برگسون و جلال الدين مولوى و ويكتور هوگو و داستايوسكى و تولستوى . . . از قدرت تجريد فراوانى برخوردار بودهاند كه توانستهاند زوايا و پديدهها و عناصر فراوانى را از درون
[ 205 ]
خويشتن دريابند و براى شناخت درون ساير انسانها مورد بهره بردارى قرار بدهند .
يك دليل قاطعانه براى اثبات قدرت على ( ع ) بر تجريد و بر نهادن شخصيت خويشتن ، مالكيت مطلق او بر همه عوامل و پديدههاى برونى و درونى مربوط به شخصيت او بوده است . عوامل جالب دنيا كه هر گونه شخصيت را به اندازه قدرت خود ، تحت تأثير قرار مىدهند ، همين كه نزديك به منطقه شخصيت امير المؤمنين ( ع ) مىرسيدند دگرگون مىگشتند و مانند يك عدّه جريانات بى اثر بدون اينكه وارد آن منطقه شوند ، براه خود مىرفتند . رياست مطلق چند كشور كه جامعه آن روز اسلام را تشكيل مىدادند ، جالبترين عاملى است كه منطقه هر گونه شخصيت را اشغال مىنمايد . امّا بشهادت تمام تواريخ ديديم كه نتوانست منطقه شخصيت على ( ع ) را اشغال نمايد . حسّ انتقام جويى از دشمنان خون آشامش نتوانست شخصيت او را دستخوش هيجانات خام نموده مالكيتش را از شخصيت خويشتن سلب نمايد . على ( ع ) چنين شخصيتى است كه مىتواند درباره خويشتن سخن بگويد و خود را بهتر از همه معرفى نمايد .