مدعيان رسالتهاى دروغين
در سطح رودخانه تاريخ ،
حبابهايى هستند كه بوسيله هوايى سر بر ميكشند و به صخرههاى پايدار واقعيات بر ميخورند و فرو مىنشينند ، اگر چه جبر نمايشگاه تاريخ هر دو رسالت راستين و دروغين را براى نمايش حفظ ميكند .
[ 50 ]
مسلم است كه شماره مدّعيان رسالتهاى دروغين خيلى بيش از صاحبان رسالتهاى راستين ميباشد ، ولى وجدان حسّاس تاريخ كه جز رسالت راستين را نمىپذيرد ، مدّعيان دروغين را استفراغ نموده ، بزبالهدان بسيار وسيع و عميق خود ميفرستد . عظمت و روشنايىهاى رسالت راستين بقدرى بالا و خيره كننده است كه جز خود را نمىشناسد . اگر هم بعضى از موادّ رسالتهاى دروغين را در مسير تاريخ مىبينيم كه بوجود خود ادامه ميدهند ، نه براى آن است كه حقيقتى در آنها نهفته است ، بلكه يكى از سه عامل اساسى ادامه آنگونه رسالتها را بعهده ميگيرد :
عامل يكم حمايت كنندگان خودخواه و سودجو كه خود را به بهرهبردارى از هر وسيلهاى براى هدفهاى خويشتن مجبور مىبينند .
عامل دوم خاصيت نمايشگاهى خود تاريخ است كه پيامبر اسلام را با ابو جهل ،
على ( ع ) را با معاويه و سقراط را با نرون در ويترين خود براى تماشاى تماشاگران ميگذارد ، چنانكه نمايش شخصيتهاى سازنده و ويرانگر با هم يكى از كارهاى تاريخ است ، همچنين نمايش عقايد پوچ و معقول هم يكى از مواد مورد نمايشگرى تاريخ ميباشد .
عامل سوم ريشهدار بودن احتياج بشر به رسالت درباره انسانيتش ، بقدرى اساسى و عمومى است كه اگر دستش از رسالتهاى واقعى و منطقى كوتاه گشت ،
براى اشباع خويشتن ، بسراغ رسالتهاى دروغين خواهد رفت . اين يك واقعيت روانى است كه : هرگز بشر بدون گرايش به مطلق نميتواند زندگى ما فوق شكم و زير شكم را براى خود توجيه نمايد . لذا ميگوييم :
رهبرانى كه براى خود احساس رسالت ميكنند ، بايستى مطلق يا مطلقهائى معقول و واقعى در اختيار انسانها بگذارند و در غير اينصورت ، انسانها براى خود ، مطلقها خواهند ساخت ، تا زندگى خود را با آنها تفسير نمايند ، اين مطلقها
[ 51 ]
ممكن است جز افسانه و مفاهيم پوچ چيز ديگرى نباشند .
اين اعتراض را كه « مكتبهايى هستند كه مطلق را منكر ميشوند و مردم را با واقعيّت عينى روبرو ميكنند ، پس رسالتها بايستى متوجه واقعيات عينى بوده باشد » اعتراض قابل تجديد نظرى است . اين تجديد نظر در كلمه « عينى » بايد انجام بگيرد .
كه با توجه به مطلب زير روشن ميگردد : اين حقيقت يقينى است كه هيچ مطلق را بدون جانشين ساختن مطلق ديگر نميتوان از بين برد . اين مطلق ممكن است همان مفهوم واقعيت عينى بوده باشد كه از نظر تجريد ، مطلقتر از ساير حقايق مطلق خواهد بود ، زيرا ساير مطلقها عبارتند از موضوعاتى كه ذاتا ما فوق خصوصيات و كميّت و كيفيّتهاى جزئى انتخاب ميشوند . در صورتيكه هر واقعيت عينى كه در مجراى خصوصيات و چگونگىهاى شخصى گذران است ، يا بايستى به شماره همان خصوصيات و چگونگىهاى شخصى تجريد شود ، تا عنوان مطلق پيدا كند كه بتواند تكيهگاه علم و عمل قرار بگيرد و يا هر يك از آن خصوصيات و چگونگىها براى خود مطلقى باشد كه خود تكيهگاه علمى و عملى خويشتن باشد پس در اين مبحث كلمه « عينى » است كه مانع تفاهم مكتبها ميگردد ، زيرا معمولا كلمه « عينى » بحقيقتى گفته ميشود كه محسوس و قابل لمس بوده باشد ، اگر معناى واقعى اين كلمه را كه خود واقعيت در بر دارد در نظر بگيريم ، مكتبهاى متضادى با يكديگر آشتى خواهند كرد .
[ 53 ]