جمله دوم
« او ( على « ع » ) از اين دنيا رخت بربست ، در حاليكه رسالت خود را به جهانيان نرسانيده بود » و چشم از اين دنيا پوشيد مانند پيامبرانى كه در جوامعى مبعوث مىشدند كه گنجايش آنها را نداشتند . » مضمون عبارت اول درست مطابق همان معنائى است كه ميخائيل نعيمه نيز بيان ميكند كه اندك چيزى از آنچه كه على ( ع ) ميان خود و خدايش داشت ،
در آن زندگانى محدود و در آن جامعه تنگ و تاريك ، ظهور نكرد . عامل اصلى
[ 174 ]
محروميت جامعه آن دوران از رسالت على ( ع ) خود آن جامعه بوده است ، كه او را نشناخت و حتى بمقدار شناسائيش هم از آن شخصيت بهرهبردارى ننمود .
اين حقيقت در مباحث آينده در توصيف جامعه معاصر على ( ع ) مشروحا مطرح خواهد گشت .
عامل ديگر براى مجهول ماندن ارزش شخصيت على ( ع ) يك موضوع كلى است كه مىتواند شامل همه دورانها و همه جوامع بوده باشد . آن موضوع محدوديت ديدگاه اكثريت مردم است كه دانستهها و خواستههاى آنان نشان ميدهد اين موضوع قابل انكار و ترديد نيست كه بشر با همه داد و فريادهايى كه درباره پيشرفت و تكامل خود به راه انداخته است ، هنوز خود را نتوانسته است از زندان خود خواهى نجات بدهد . اصلا او هنوز نتوانسته است درباره « خود » يك تفسير و توجيه منطقى و رضايت بخشى داشته باشد . رابطه انسان با انسان هنوز در اصل « پيوستگى بجهت احتياج و گسيختگى بعلت سود شخصى » در جريان است .
امّا در قلمرو دانستنىها ، همين مقدار ميتوان گفت كه بشر هنوز نتوانسته است مرز واقعى ميان « خود » و « جز خود » را در معلومات خود تعيين نمايد . اصول و قوانين عالى جهان شناسى هيچ مكتبى براى مكتب ديگر كلا يا بعضا پذيرفته نمىشود با اينكه از بانيان هر مكتب كه مىپرسى كه مأخذو دليل شما بر مدعايتان چيست ،
همگى جواب مىدهند : حس و عقل و قوانين مسلم انسان و طبيت پس اين تناقضها از كجا بوجود مىآيد ؟ در پاسخ همين سئوال هم مطالب ضد و نقيض شنيده ميشود .
با اين محدوديت دانستنىها و خواستههاى محدود ، رسالتى مانند رسالت على بن ابيطالب ( ع ) مانند عبور دادن خود كره خورشيد از پنجره اطاقى است كه با چهار ديوار بعرض شش متر و چهار متر و يك سقف و يك كف مشخص و محدود شده است .