عنصر سوم
هدف در همه موارد حقيقتى است خارج از موقعيت فعلى انسان هدفگير . زيرا چيزى كه بيرون از سلطه و اختيار آدمى نبوده باشد ، مانند جزئى از اوست و اشتياق و كار براى وصول به چيزى كه جزء آدمى محسوب مىشود ،
تحصيل حاصل است كه نامعقول مىباشد ، مگر براى تجديد نظر در ارزش و عظمت آنچه كه دارا مىباشد .
انسانها در انتخاب هدف كه حقيقتى خارج از آنها است به دو گروه عمده تقسيم مىگردند :
گروه يكم انسانهايى هستند كه جويبار حيات و عوامل جبرى محيط و تاريخ ، آنها را با خود مىبرند ، اينان كارى با آن ندارند كه موقعيت فعلىشان مىتواند با هدفگيرىهاى عالى ، در مجراى تكامل قرار بگيرد . هدفگيرى اين گروه بىشباهت به هدفگيرى غريزى ساير حيوانات نيست كه در جريان زندگى نه اعتلايى مىفهمند و نه سقوطى . هدف براى اينان عبارت است از حقيقتى كه ساختمان وجودىشان آن را مىخواهد و بس .
گروه دوم انسانهايى هستند كه هر موقعيتى را كه بدست بياورند ، كوشش جدّى به دگرگون كردن آن ، در هدفگيرىهاى عالىتر صورت مىدهند ، لذا هدفهاى عالى همواره براى اينان در خارج از موقعيتشان قرار گرفته و بجهت كششى كه به سوى آنها دارند ، همواره موقعيت فعلىشان را موقّت مىدانند .
مقصود از كشش به هدفهاى عالىتر آن نيست كه موجوديّت طبيعى يا ساختمان مغزى آنان دگرگون مىگردد ، نيز منظور آن نيست كه اينان هر لحظهاى تصرف خاصّى در اجزاى طبيعت انجام مىدهند و روابطشان با انسانها تغيير فيزيكى پيدا مىكند ، بلكه مقصود اينست كه هدفگيرىهاى عالى موقعيّت روانى آنان را گستردهتر و بينائىشان را تيزتر و اصالت حياتشان را در اين دنيا نيرومندتر مىگرداند و در نتيجه با اينكه جزئى از انسانها مىباشند ، مافوق انسانها مىنگرند و ابعاد
[ 84 ]
درونىشان باز و بازتر مىگردد . اينان هستند كه به حلقههاى زنجير وراثت و محيط و تاريخ مسلط مىشوند .
ما مىتوانيم اين جمله را صريحا بگوئيم : هر هدف عالى كه وارد حوزه موقعيت انسانى مىگردد ، مانند آب زلالى است كه به ريشه درخت نفوذ مىكند و آن را شكوفان و بارور مىسازد .