گفتگويتان با من مانند گفتگو با جباران نباشد . در مقابل من تسليم محقرانه نشويد و از ابراز واقعيات خوددارى نكنيد و با قيافه ساختگى و ظاهر سازى با من آميزش ننماييد
بياييد براى اينكه زندگى من و شما بازيچه اميال و هوى و هوسها قرار نگيرد و براى اينكه واقعيتها را دگرگون و منحرف نسازيم .
و براى اينكه در مقابل شخصيت و وجدان آزادمان سرافكنده نباشيم .
و براى اينكه ارزشها را نابود نكنيم . با شخصيتهاى واقعى خودمان رويا روى همديگر قرار بگيريم و تكليفمان را با خود واقعيات تصفيه نماييم . ممكن است شما بيكى از دو علت با شخصيت من روبرو شويد :
علت يكم واقعا و از روى اعتقاد چنين تلقى كنيد كه من بشما برترى دارم و من پيشرو شما هستم و داراى قدرتى بيش از قدرت شما هستم . اگر با اين اعتقاد با من روبرو مىشويد ، بشما مىگويم : من آن نيستم كه شما گمان كردهايد .
موقعيت من در زندگانى و در زنجير رويدادها و قوانين هستى ، در هر حال كه هستم حالت وابستگى به خدا دارد . بنابراين هر گونه برترى كه شما درباره من تصور مىكنيد ، نتيجه آن قانون الهى است كه ميگويد : « هر انسان آماده تكامل باشد ، هر امتياز و برترى كه در راه اين مقصد بدست مىآورد ، تنفس ضرورى روح در آن راه ميباشد » بنابراين ، من از آنجهت كه يك موجود سركشيده از خاك با تفاعل مواد طبيعت هستم مزيتى بدست نياوردهام و از موقعى كه در مسير كمال افتادهام ، « خود » ى كه داشتم تبديل به من و « من » تبديل به روح انسانى شده است . كمال از اوصاف الهى ،
مسير كمال و نشان و علايم آن از خدا ، نيروى درك آن كمال و مسير و علايم آن هم
[ 256 ]
از خدا است ، تنها آگاهى و هدفگيرى از آن من بوده است ، در اين دو بال پرواز هم كه بدقت انديشيدهام ، نيروى آن دو را نيز از فيوضات الهى ديدهام .
آنچه را كه مستند به خويشتن مىبينم ، صرف آن نيرو در هدفگيرى و آگاهى در مسير كمال مىباشد و بس . با اين حال شب و روز زمزمه محرك من اينست كه لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللَّهِ و مجموع اين حالتها نمىتواند براى من قيافه و شخصيّت خود ساختهاى بسازد ، تا شما مرا در مقامى برتر از مسير خودم تصور كرده ، در برابر من دست و پايتان را گم كنيد و تسليم شويد و از ابراز واقعيات خوددارى كنيد . شما با اين اعتقاد نابجا ، بيرحمانه شرنگ جانگزاى در جان من مىريزيد . مگر نمىدانيد
هر كه را مردم سجودى ميكنند
زهرها در جان او مىآكنند
تسليم محقرانه شما در مقابل موقعيت چشمگير من ، حياتم را تيره و تار ميسازد و دلم را به حال انسانها مىسوزاند .
علت دوم درباره من اعتقادى به برترى و عظمت انسانى الهى نداريد ،
بلكه موقعيت كنونىام را در نظر مىگيريد كه از نفوذ در اجتماع و قدرت تصرف در همه چيز و بخشيدن امتيازات زندگى مادى بهر كس كه بخواهم تشكل يافته است و در نتيجه خود را خرگوشى در مقابل شير ساخته نشان مىدهيد . بشما بگويم :
در اينصورت هم مرا مسخره كردهايد و هم خودتان را ، به ذات پاك خدايم قسم ،
هم تصور ظالمانه درباره من مىكنيد و هم ستم بر خويشتن مىنماييد . اى مردم ،
براى چه اين همه اصرار به ساقط كردن ارزش انسانى ميورزيد مگر تعهد كردهايد و قسم خوردهايد كه اصول و ارزشهاى انسانى را در اوراق و سطور كتابها زندانى كنيد ؟ چه تعهد پليد و چه سوگند تبهكارانهايست كه براى شكستن تعهد و اهانت به مقدسى كه سوگند بآن خوردهايد ، بكار ميرود ؟ مگر شما با چشمانتان نمىبينيد كه با قدرتمندترين بازو و تيزترين شمشيرى كه دارم ، از ريختن قطره خون ناحقى چنان ترس و وحشت دارم كه از سقوط در عذاب ابدى خدايم .
مگر شما نمىبينيد كه كفش خود را پينه و وصله مىزنم تا شخصيت انسانى
[ 257 ]
را بنام على بن ابيطالب برتر از شخصيت ديگر بنام فردى از مردم معمولى تلقى نكنم .
بخود بياييد و لحظهاى بيانديشيد كه طرف شما كيست ؟ مگر نشنيديد آنروز گفتم : اگر همه زمين و آسمانها و آنچه را كه در آنها است بمن بدهند كه پوست جوى را از دهان مورچهاى از روى تعدى به حيات كه جلوهگاه لطف الهى است ، بكشم ،
من نخواهم كرد . آرى براى من شخصيت غير واقعى نسازيد و ارزش خودتان را هم از بين نبريد .