آيا اصطلاح بازگشت به خود صحيح است ؟
معنايى كه از اصطلاح « بازگشت به خود » يا « بازگشت به خويشتن » منظور مىشود ، يك معناى ابهام انگيزى است كه از مفهوم ساده « خود را درياب » يا « به خود برگردد » و امثال اينها گرفته شده است ، سپس براى معالجه « از خود بيگانگى » به كار
[ 137 ]
رفته است . ما براى توضيح اين اصطلاح دو معناى مهم را مطرح مىكنيم :
1 بازگشت به خود ربوده شده با نظر به جريان و تحولى كه موجب تغيّر « خود » ها مىگردد ، و با نظر به اينكه نه تنها خود ربوده شده قابل برگشت نيست ،
بلكه هيچ فعاليت و پديده روانى مانند رويدادهاى جهان عينى قابل برگشت و تكرار نمىباشد و بقول مولوى هر گونه موجوديت روانى آدمى كه در مجراى تحول قرار مىگيرد :
مىرود بىبانگ و بىتكرارها
تحتها الانهار تا گلزارها
و اگر حقيقت ثابتى را در درون آدمى بعنوان « خود » بپذيريم كه از دستبرد تحولات محفوظ مىماند ، اين « خود » نيروى عاملى است كه با ضبط نمودن پديدهها و فعاليتهاى روانى بشكل رسوب شده آنها ، مىتواند با وضع و شرايط جديدى مورد بهرهبردارى جديد قرار بگيرد ، نه اينكه انسان با وضع گذشته ثابت بيك حقيقت ثابت بنام خود برگردد .
2 بازگشت به مراعات اصول منطقى كه « خود » هاى بعدى را بجريان منطقى بياندازد اين معنا روشنتر و قابل پذيرشتر از معناى يكم است كه مىتواند در برنامههاى تعليم و تربيتى عامل فعالترى در « دريافت و تقويت خود » منظور شود . معناى بازگشت به مراعات اصول منطقى حيات ، بمعناى ارجاع يك موجود ثابت به حقايق راكد و جامد نيست ، بلكه مقصود بهرهبردارى منطقى از آن اصول تصفيه شده و مستمر است كه دوشادوش موجوديت روانى آدمى ، ادامه دارد .
مانند اصول بيولوژيك و فيزيولوژيك كه دوشادوش موجوديت زيستى و اجزاء عضوى انسان ادامه دارد .
[ 139 ]