تطبيق فطرت به جريان قانونى نيروها و احساسات عالى
آدمى به اضافه نيروها و احساسات و فعاليتهاى عضوى و روانى طبيعى ،
داراى عوامل ديگرى است كه مىتوان آنها را نيروها و احساسات و فعاليتهاى عالى روان ناميد .
اين عوامل هم با نظر به تجربهها و مشاهدات فراوان كه در عموم انسانها تقريبا بعمل آمده است ، براى خود قوانين معينى دارند كه در صورت جريان آن عوامل مطابق قوانين اختصاصى خود ، از فطرت اولى برخوردار مىباشند . ما برخى از اين عوامل را در اين مورد مطرح مىكنيم :
[ 151 ]
1 احساس تعهد برين : اين عامل در درون ما به دو گونه بجريان مىافتد :
يك احساس تعهد برين درباره ديگر انسانها ، اين احساس با نظر به ارتباط انسانها با يكديگر و احساس مشاركت در اندوهها و شادىها و خوشىها و ناخوشىها و احتياجات فعاليت ميكند . اين احساس تعهد چنانكه در مباحث مربوطه بررسى شده است ، غير از قراردادها و پيمانهاى مربوط به امكان پذير ساختن زندگى معمولى است كه نوعى از جبر و ضرورت زندگى دسته جمعى مىباشد . احساس تعهد برين منشأ اساسى مكتب انسانى ( اومانيسم ) است كه عشق و علاقه به نوع انسانى را در مافوق ضرورتهاى جبرى زندگى دسته جمعى توصيه مىكند .
دو احساس تعهد برين براى به تكامل رسانيدن وجود خويشتن در جهان هستى در همه حالات و شرايط . اين احساس نيز ريشه بس اساسى در روان آدمى دارد كه نفرت و گريز از بيهودگى وجود يكى از نتايج آن است . بثمر رسيدن احساس تعهد برين در هر دو نوع كه مطرح كرديم ، با نظر به ريشهدار بودن آن در روان آدمى ، قانونى دارد و جريانى .
2 وجدان : با فعاليّتهاى گوناگونى كه دارد ، يكى از عالىترين نيروهاى درونى انسانى است . بجريان افتادن قانونى اين نيرو نيز مبانى و شرايط و نتايج مخصوصى دارد كه در صورت اعتدال و فعاليت مخصوص بخود كه در علوم روانى و فلسفى گوشزد مىشود ، بازگو كننده فطرت سالم خود مىباشد .
3 كمال جويى : انكار نيرو يا حسّ كمال جويى در انسان با اصطلاح بافىهاى حرفهاى مبارزه با واقعيتى است كه مساوى با واقعيت خود انسان است .
پرورش و تنظيم و توجيه صحيح اين حسّ يا نيروى عالى فطرت اصلى ، آن را بجريان مىاندازد .
از مجموع ملاحظات گذشته باين نتيجه مىرسيم كه ناديده گرفتن فطرت و يا به ابهام انداختن آن بوسيله اصطلاحات خوش آيند ، در حقيقت چيزى جز ناديده گرفتن و يا مبهم ساختن جريان قانونى نيروها و استعدادهاى انسانى نيست .
[ 153 ]