2 جهان هستى داراى معناى معقول است
جهان هستى داراى معناى معقولى است كه توجيه كننده اجزاء و روابط و دگرگونىهاى آن است . تصور اينكه جهان هستى اجزاء و پديدههايى است در حال حركت و دگرگونى و بس ، بهيچ گونه تفسيرى رضايت بخش را درباره جهان هستى براى ما مطرح نميكند . چنين تصورى نميتواند وجود نظمى را كه در قوانين علمى ما جلوه ميكند ، توضيح بدهد . همچنين براى هيچگونه اظهار نظر مكتبى و فلسفى ارزشى قائل نميباشد . زيرا اظهار نظرهاى مكتبى و فلسفى ، با مقدارى كليّات صورت خواهد
[ 61 ]
گرفت كه بدون دريافت كلّ هستى امكان پذير نميباشد . وقتى كه يك صاحب مكتب و فيلسوف اظهار نظر ميكند كه جهان هستى عبارت است از جرم و انرژى در حال تكامل يا در حال باز شدن و بسته شدن مثلا ، چنين متفكرى قطعا كل جهان هستى را مورد درك قرار داده و ادّعاى دريافت آن را مينمايد . لذا اين اعتراض كه جهان بىنهايت است ، پس ما نميتوانيم كل مجموعى آن را درك نموده و بگوئيم : « جهان هستى داراى معناى معقولى است » اساس علمى ندارد ، زيرا مفهوم بينهايت واقعى در درك آدمى ، همانند قرار گرفتن اعداد بىنهايت در ذهن ميباشد . اگر هم كسى نتوانست مفهوم بىنهايت بودن هستى را دريابد بايد بداند كه درك او از جهان هستى بىنهايت بالاتر است ، زيرا ميتواند جهان هستى بىنهايت را در خود منعكس نمايد .
بقا ندارد عالم و گر بقا دارد
فناش گير كه همچون بقاى ذات تو نيست
اين نكته را هم در نظر بگيريم كه هر مطلقى كه براى تفسير واقعيت جهان هستى منظور ميگردد ، با اندك تحقيق ، ذهنى بودن آن اثبات ميشود ، مثلا هنگاميكه ميخواهيم اثبات كنيم حركت بطور مطلق بر جهان هستى حكمفرما است ،
ما هرگز نخواهيم توانست اين سئوال را كه مقصود از حركت ، حركتهاى مشخص در مواد است ، يا حركت كلّى ؟ جواب بدهيم . مگر اينكه بگوئيم : مقصود از حركت ،
دگرگونى كلّى است نه حركتهاى مشخص كه تابع موقعيتهاى شخصى است لذا حركت در ذات هيچ مادهاى نميباشد ، پس بايستى بگوئيم : حركت بطور كلى « نه مشخص » در جهان هستى حكمفرما است و اين كلّى همان مطلق است كه جنبه ذهنى خالص دارد .
بنابراين استدلال علمى ، بايد بگوئيم : جهان هستى بحقيقتى در ماوراى جريان محسوسش ، متكى ميباشد . اين مطلب است كه اغلب فلاسفه را وادار ميكند كه هستى محسوس و متحرك را به حقايق يا حقيقتى ما فوق حركت و سكون مستند بدانند .
بعلاوه اينكه اگر جهان هستى داراى معناى معقولى نباشد ، هيچ ارزشى در باره انسان و انسانيت ، واقعيتى نخواهد داشت ، تا كوششها و فداكارىها و انسانيت
[ 62 ]
و عدالت جويىها معنايى داشته باشد .