راه بهره بردارى از اين چشمهسارها در شناخت چيست ؟
آبى كه از رودخانههاى درون اساتيد و آموزندگان به جريان ميفتد ،
داراى دو نوع اساسى مىباشد :
[ 9 ]
نوع يكم واقعيات جهان عينى كه در شكل مسائل علمى محض ارائه مىشوند اين آب بر دو عنصر اساسى تقسيم ميگردد : هر دو عنصر اساسى قابل تجزيه ميباشد .
عنصر يكم حقايق علمى محض مانند خود آب كه مادهايست مايع و ميتواند در حيات طبيعى گياهان و جانداران تأثير مثبت بگذارد . پذيرندگان در برابر اين حقايق علمى محض . بدون اينكه آنها را بازگو كننده ارزشهاى قابل تبعيت از شخصيت تلقى كنند ، بايد بپذيرند . اما اين پذيرش نبايد مانند انباشتن گندم در انبار رويهم بوده باشد . بلكه بايد آنها را بعنوان بذرهائى تلقى كنند كه در مزرعه ذهن آنان پاشيده مىشود و بدانند كه درون آدمى مزرعهايست كه براى رويانيدن بذرها ، آب و اشعه آفتاب و مواد قابل تغذيه زراعت در اختيار دارد . اگر انسانها از آغاز تاريخ علم و معرفت اندوختههاى خود را از عالم محسوس يا از آموزندگان ، مانند گونىهاى گندم در انبار ذهن خود رويهم مىنهادند و مانند بذرها براى روييدن در مزرعه ذهن نمىكاشتند ، امكان نداشت كه حتى يك قدم از غار جهالت خود بيرون بگذارند .
عنصر دوم مواد مخلوط با آب رودخانه ، يعنى مخلوط با حقايق علمى محض است كه عبارتست از شرايط ذهنى و خصوصيات عقيدتى و منشهاى شخصيتى اساتيد و آموزندگان . اين مواد مخلوط با آب بر دو قسم عمده تقسيم مىگردند :
قسمت يكم عبارتست از آگاهيها و معلومات و عقايد و منشهاى شخصيتى كه از خودخواهىها گذشته و از زبالههاى سر راه عبور كرده و وارد پالايشگاه عقل و وجدان انسانى محض كه دو عنصر تشكيل دهنده فطرت اصلى هستند ، گشته و به درون پذيرنده سرازير ميگردند . اگر چه تشخيص اين موارد تا حدودى براى نو آموزان علم و معرفت دشوار است ، ولى با بكار انداختن تدريجى قطب نماى بسيار حساس عقل و وجدان ، قدرت اين تشخيص بكار ميفتد ، نهايت اينست كه پذيرنده بايد در قضاوتها و تصديقهايش شتابزده نباشد و بداند كه
[ 10 ]
آن مواد مخلوط هر اندازه هم براى وى جالب و گيرنده جلوه كند ، نمىتواند كارگاه فعال مغز او را تعطيل نمايد و همه نيروهاى مغزى او را در اختيار خود بگيرد . پذيرنده بايد بطور قطع بداند كه مادامى كه آن مواد مخلوط بلكه حتى حقايق علمى محض به خود او مستند نباشد و او فقط مانند آئينه صاف منعكس كننده آن مواد و حقايق باشد ، نه طعم علم و معرفت و شناخت را خواهد چشيد و نه شايستگى مفيديت براى خود و جامعهاش را پيدا خواهد كرد . حتى كميت و كيفيت و چگونگى منعكس ساختن آيينه ذهن او را ، آموزندگانى تعليم خواهند كرد كه علم و معرفت و شناخت را هم بعنوان قدرت براى پيروزيهاى خود در زندگانى طبيعى استخدام نمودهاند .
قسم دوم از مواد مخلوط ، آگاهىها و عقائد و منشهاى شخصيتى آموزندگان است كه همان كفهاى امواج خود خواهى و منشهاى شخصيتى و عقايد پيش ساختهاى هستند كه از مصالح خود محورى و انحصار طلبى و لذت پرستى و يا از معلومات سطحى خوشايند كه بر آورنده آرمانهاى خيالى و رؤياهاى تجريدى ، ساخته شدهاند . بنظر ميرسد اگر مقامات عالى تعليم و تربيت چه در شرق و چه در غرب به پديده تعليم و تربيت با ديد حياتى مىنگريستند و آنرا بعنوان عامل اساسى سرنوشت تكاملى انسانها تلقى نموده و دست به فعاليت ميزدند ، اين مواد مخلوط نه علم را ورشكست ميكرد و نه انسان را در ميان ديروزى كه مانند يك تصادف غير قابل تفسير گذشته و فردائى كه بطور مجهول به سراغش خواهد آمد ، گيج و كلافه رها ميساخت .