نتيجه آياتى كه در اين مبحث مطرح شده است
نتيجه يكم مطابق آيه شماره 1 هيچ تفاوتى ميان يك حيوان فاقد عقل و درك و تفكر و آن انسانى كه داراى همه آن نيروها باشد ولى آنها را بكار نيندازد ، وجود ندارد . پس در حقيقت انسان موقعى مىتواند از مرز ميان حيوان و انسان عبور كرده و به قلمرو انسانيت وارد شود كه به آن علمى كه به او داده شده است عمل نمايد . وقتى كه انسان فكر مىكند قرنهاى طولانى است كه بشر ميليونها كتاب براى اصلاح عمل و ورود به بايستگىها و شايستگىهاى خود تأليف مىنمايد و حتى در اين تأليفات از كتب الهى آسمانى هم استفاده مىكند و صفحات كتابهايش جلوهگاه عالىترين واقعيات و حقايق ضرورى و مفيد در راه تكاملش مىباشد ، و با اينحال هنوز پاسخى براى تبهكارىهاى خود نتوانسته است تهيه كند و هنوز ميگويد : زندگى هيچ و پوچ است . بالاتر از همه اينها هنوز نتوانسته است معماى قدرت و خود خواهى را حل و فصل نمايد و هنوز به شمشير خونبار و منظره مليونها كشته انسانى عشق مىورزد و هنوز دردى را دوا نكرده دردهائى را بر دردهاى بشرى
-----------
( 1 ) البقره آيه 75 .
[ 175 ]
ميفزايد ، و يك تاريكى را روشن نساخته ، ظلماتى را بر فضاى مغز و روان انسانى اضافه مىكند . در همين حال برويد كتابخانههاى جوامع بشرى را تماشا كنيد ، خواهيد ديد اين نسخههاى دردهاى بشرى و اين دستور العملهاى سازنده در جايگاههاى بسيار زيبا با ملاحظه تناسب طبيعى هوا و روشنائى آفتاب و الكتريسيته چنان نگهدارى مىشوند كه گوئى بشر در اين دنيا يك محبوب و معشوق بيشتر ندارد و آن هم همين كتابخانهها است كه از چنان بذل اهميت متصديان برخوردارند كه اگر يك صدم آن اهميتها بخود فرزندان آدم كه بيماران آن نسخهها هستند ، صرف ميگشت ، حداقل نتيجهاى كه داشت ،
اين بود كه آلبركاموها بجاى اظهار نوميدى از اين بيمار سرگردان در كارگاهها و خيابانها و بيابانها و جبهههاى جنگ ، هدف معقولى براى حيات انسانها مىنوشت . شايد براى صحافى يك كتاب قديمى كه محتوياتش از نظر علمى و جهان بينى پوسيده است و فقط موجب ارزش كتابخانه يك كشورى ميباشد ، پيش از زنده كردن صدها انسان جاندار كه بقول خودشان سر فصل تكامل و جلوهگاه مشيت الهى است ، اهميت داده مىشود بلى ، داستان تكامل عقلانى و وجدانى ما بچههاى قرن پانزدهم هجرى و قرن بيستم ميلادى همين است