انواع رابطه كيفى با موضوع در پديده شناخت
در مبحث « تعريف شناخت » اين مسئله را مطرح كردهايم كه ما نبايد با نظر به مفهوم عمومى كه از كلمه شناخت مىفهميم مبناى انواع دانشها و معرفتها را با آن مفهوم عمومى تفسير نمائيم چنانكه اگر در تفسير معناى لذت بمفهوم بسيار عمومى خوشايند قناعت بورزيم ، هيچ مسئله قابل توجه علمى را درباره لذت نميتوانيم مطرح نمائيم . آيا از نظر واقع يا بى منطقى ميتوان لذت طعم يك دانه سيب را با لذت يك احساس هنرى يكى دانست ؟ آيا اين دو نوع لذت مساوى با لذت آزادى است ؟ همچنين شناخت در ذهنهاى معمولى يك مفهوم عمومى است كه اغلب حتى در مباحث علم المعرفه نيز با همان عموميت منظور ميشود . ولى با دقت در مباحثى كه ما ميخواهيم مطرح كنيم ، خواهيم ديد كه شناخت داراى مفاهيم بسيار متنوع است و درك و پذيرش اين معنى ، بدون ترديد هويت و ارزيابى دانشها و جهان بينىهاى ما را بسيار متفاوت مينمايد . براى توضيح اين اهميت فوق العاده دو مثال زير را ميآوريم :
مثال يكم آيا آن خدا شناسى كه مستند به شناخت تقليدى و يا ترس و بيم از فقدان لذايذ حيات و ابتلاء به گرفتاريها ميباشد ، با آن خداشناسى كه مستند به تحقيق و دريافت عميق درباره دو جهان درونى و برونى است ، يكى است ؟ البته اين دو نوع شناخت بسيار متفاوت است
خدا خوان تا خدا دان فرق دارد
كه حيوان تا به انسان فرق دارد
بدينسان از خدا دان تا خدا ياب
ز انسان تا به سبحان فرق دارد
[ 1 ]
[ 1 ] بيت دوم از اينجانب است .
[ 6 ]
محقق را مقلد كى توان گفت
كه دانا تا به نادان فرق دارد
آيا شناخت توصيفى عدالت ، تنها بهمين اندازه كه عدالت عبارتست از « رفتار مطابق قانون » با شناختى كه مستند است به چشيدن طعم آيه :
« وَ تَمَّت كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً » ( مشيت و فعاليت خداوندى در جهان هستى بر مبناى صدق و عدالت استوار است ) يكى است ؟
اين شناختى است كه على بن ابيطالب را در عشق و اجراى عدالت ، تا مرحله از دست دادن جان پيش برده است . مورخين ميگويند : على بن ابيطالب از سوء قصد ابن ملجم مرادى درباره او آگاه شده بود . ابن اثير در « الكامل فى التاريخ ج 3 ص 388 ميگويد : على بن ابيطالب گاهى كه ابن ملجم را ميديد ،
اين شعر را ميخواند :
اريد حياته و يريد قتلى
عذيرك من خليلك من مراد
( من براى او زندگى ميخواهم ، او مرگ مرا ميخواهد ، تو از اين دوست مرادى خود عذر اين سوء نيت را بيان كن ) يعنى به چه دليلى و چه عذرى در برابر نيت حيات بخش من ، تصميم به كشتن من گرفته است ؟ امير المؤمنين با اطلاع از تصميم خطرناك آن سر دسته جنايتكاران تاريخ ، نه تنها اقدامى به كشتن وى ننموده است ، بلكه اندك ضررى به حقوق حيات ابن ملجم وارد نكرده است . اين رفتار ملكوتى كه از على بن ابيطالب ( ع ) در اين كره خاكى درباره زندگى شخصى خود صادر شده است ، مستند به قانون « ممنوعيت قصاص قبل از جنايت » ميباشد . بالاخره ابن ملجم به حيات امير المؤمنين آنهم غافلگيرانه پايان ميدهد . اين مثال را مورد دقت قرار بدهيد : آيا شناختى كه امير المؤمنين درباره عدالت داشته است كه حتى به تحريك اين معرفت عشق آفرين به درود زندگى گفته است ، يا شناخت توصيفى ابتدائى عدالت در قاموس هم مكتبان
[ 7 ]
ماكياولى كه فقط بعنوان وسيلهاى براى تحقق بخشيدن به هدف گيريهاى قدرت پرستان استخدام مىشود ، تفاوتى ندارد و يك هويت ميباشند ؟ قطعا چنين نيست ، زيرا مقايسه انعكاس محض اين قضيه « عدالت رفتار مطابق عدالت است » در ذهن ، مانند آيينهاى كه تنها نمود را منعكس مىسازد ، با دريافت عدالتى كه در شخصيت امير المؤمنين مشاهده كرديم ، درست مانند مقايسه عكسى در ديوار كه مادرى را در حال نشان دادن بوسيدن كودكش نشان ميدهد ، با دريافت واقعى عاطفه مادرى است كه در همه سطوح روانى مادر را فرا گرفته است ،