همه شما مىدانيد كه سزاوارترين مردم براى زمامدارى كسى جز من نيست
جمله فوق حقيقتى را در بردارد كه سرگذشت على ( ع ) در موارد گوناگون اثبات كرده است . بدين جهت است كه او براى اثبات گفته خود احتياجى بر استدلال نمىبيند ، بلكه آنان را به خودشان هدايت ميكند كه شما يقين داريد كه « سزاوارترين مردم براى زمامدارى منم » . ما در اين مبحث براى مطالعه كنندگان محترم نامه « محمد بن ابى بكر » به « معاويه » و پاسخ او را متذكر ميشويم ، تا روشن شود كه استناد امير المؤمنين ( ع ) به علم و اطلاّع آنها به قوىترين مدارك متكى بوده است :
« هنگاميكه محمد بن ابى بكر به جاى « قيس بن سعد بن عبّاده » به مصر ميرود ، نامهاى از مصر به معاويه مىنويسد : اين نامه از محمد بن ابى بكر است به معاوية بن صخر گمراه ، پس از حمد و سپاس الهى ، خداوند متعال مخلوقات را با عظمت و قدرت خود براى هدفى آفريده است ، در اين امر آفرينش نه بيهودگى در كار بوده و نه جبران ناتوانى و احتياج به مخلوقات . مردم را بندگان خود آفريد ، برخى گمراه و بعضى ديگر در هدايت ، گروهى سعادتمند شدند و گروهى ديگر به شقاوت افتادند . سپس اشخاصى را براى ارشاد انسانها برگزيد ، و پيامبر اكرم محمد ( ص ) را انتخاب كرد و او را امين وحى و رسولى كه بشارت دهنده و تهديد كننده است قرار داد .
-----------
( 1 ) ط 72 ج 1 ص 120 و 121 .
[ 292 ]
نخستين كسى كه دعوت او را پاسخ گفت و به او گرويد و ايمان آورد و او را تصديق نمود ، برادر و پسر عمويش على بن ابيطالب بود . او پيامبر را در باره غيب مخفى كه ايمان بآن را از مردم مىخواست ، تصديق كرد و او را بر همه نزديكان مقدم ساخت و در همه موارد خطر جان خود را سپر پيامبر نمود ، با دشمنان او جنگيد و با آنانكه با پيامبر راه مسالمت پيش گرفته بودند ، مسالمت كرد در همه ساعات شب و روز جان بكف در خدمت پيامبر آماده بود ، تا چنان سبقت گرفت كه در پيروان پيامبر هيچ كس نظير او وجود نداشت و كسى را ياراى برابرى با او نبود . . . » اين نامه ادامه پيدا ميكند تا باين جملات ختم ميشود : « و اى معاويه ، بدان كه با حيلهگرى و مبارزه با چنين شخصيت الهى بىنظير ، حيلهگرى با خدا براه انداختهاى و از رحمت او دور و مأيوس گشتهاى .
تو در ديدگاه خدايى ، او در كمين تو است و تو درباره او كور و غافلى . » پاسخ معاويه براى نامه محمد بن ابى بكر بقرار زير است :
« اين نامه از معاوية بن صخر است به عيبجوى پدرش محمد بن ابى بكر :
نامهات رسيد ، شايستگى عظمت و سلطه خداوندى و برگزيده شدن پيامبر اكرم ( ص ) را يادآور شده بودى ، ولى در نامه تو نكات ضعف زياد و عيبجوئى از پدرت بود . فضيلت فرزند ابيطالب و سوابق طولانى و نزديكى او را به پيامبر و فداكارىهاى او را در همه مخاطرات متذكر شده بودى ، تو با توصيف على و بيان فضايل او بر من احتجاج كرده و از من انتقاد كردهاى ، فضيلت كسى ديگر را به جاى خويش برخ من كشيدهاى خدايى را سپاسگذارم كه امتيازاتى را كه شمرده بودى از تو برگردانيده و به غير از تو ( على ) داده است .
ما در زمان پيامبر بوديم و امتياز على و حق او را بر عهده ميدانستيم ،
هنگامى كه خداوند پيامبر اسلام را بپاداشى كه براى او آماده كرده بود ، برگزيد و آنچه را كه به او وعده كرده بود به اتمام رسانيد و دعوت او را آشكار ساخت و حجّتش را روشن فرمود ، و او را به بارگاه خود برگرفت ، پدر تو وفاروقش
[ 293 ]
اولين كسانى بودند كه حق على را از او سلب كردند و با او مخالفت ورزيدند و بر اين كار اتفاق كرده بودند . . . تو در جاى خود بنشين ، و در برابر من كه پدرت بالش ملك را براى من آماده كرده است ، عرض اندام مكن ، اگر تصدى ما باين كه اشغال كردهايم ، صحيح است ، پدر تو اين مقام را بر خود اختصاص داده و ما هم شركاى او هستيم . اگر پدرت پيش از ما اين اقدام را نكرده بود ، ما با على بن ابيطالب مخالفت نمىكرديم و زمامدارى را به او تفويض مىنموديم » 1 .