قسم دوم مطلوبيت پديده مورد تقليد مستند به خود تقليد كننده نبوده
حتى خود مطلوبيت آنرا هم از تقليد شونده يا كس ديگر پذيرفته است ، اگر چه ابراز اين حقيقت كه « اكثريت افراد هر جامعهاى را اينگونه مقلدان تشكيل ميدهند » بسيار اسف انگيز است ولى چارهاى جز اين نيست كه ما بايد واقعيت را باز گو كنيم ، تا در صورت امكان رابطه خود را با آن واقعيت اصلاح و تنظيم نماييم و بقول مولانا جلال الدين :
زان حديث تلخ ميگويم ترا
تا ز تلخىها فرو شويم ترا
براى توضيح اينكه اكثريت چشمگير مردم در دو قلمرو معرفت و عمل مقلد ميباشند ، مثالى را ميآوريم : از يك دانشجو البته بعنوان نمونه اكثريت دانشجويان ميپرسيم :
س چرا درس ميخوانيد ؟
ج مىبينم كه اشخاص تحصيل كرده داراى امتيازاتى در جامعه هستند .
س آيا شما درباره آن امتيازات تحقيق كردهايد كه واقعا امتيازات هستند ، يا يك مشت امور تصنعى ميباشند و اگر امتيازات واقعى ميباشند ،
كدام يك از آنها بر ديگرى ترجيح دارد ؟
ج اين چه سئوالى است شما ميكنيد همه ميگويند : آنها امتيازات خوبى هستند و ممكن است اين پاسخ طور ديگرى برگذار شود و دانشجو بگويد :
همه فرزندان فاميل ما درس ميخوانند و من نميتوانم درس نخوانم و از آنان عقب بيفتم س بسيار خوب ، چرا آن رشته را انتخاب كردى ؟ ج براى اينكه دوستانم آن رشته را انتخاب كردهاند ، يا براى آنكه جامعه آنرا ميخواهد يا براى آنكه زودتر به هدفم كه عبارت از باز كردن موقعيت در جامعه است ، برسم .
[ 27 ]
يا براى آنكه آن رشته يك استاد خوب دارد و ميخواهم در درسهاى او شركت كنم ، يا براى آنكه رشته سادهايست . اين پاسخها چنانكه ملاحظه ميشود ،
هيچ يك از آنها مطلوبيت درك واقعيت را از روى فهم و شعور به ميان نميآورد .
بلكه آنها مطالب و هدفهائى هستند كه يا از روى تقليد محض ، مطلوب واقع شدهاند و يا بر مبنائى كاملا سست و بى اساس پى ريزى گشتهاند . اكنون كمى بالاتر برويم و با اساتيد و آموزندگان به مصاحبه بپردازيم . گروهى از اينان در برابر نخستين سئوال ما كه شما چه اندوختهايد و كدامين واقعيتها را به دانش پژوهان جامعه منتقل ميسازيد ؟ اين پاسخ را خواهيم شنيد :
ج بچهها نان ميخواهند و من ساليان عمرم را براى تحصيل اين مقام سپرى كردهام كه با دلى آسوده حقوقى را بدست بياورم و معيشت با رفاه و آسايش داشته باشم علم يعنى چه ؟ تحقيق چيست ؟ صاحبنظر شدن چه معنا دارد ؟ و توليد مثل از راه معرفت بمن مربوط نيست سئوال ما با اين گروه در همين جا قطع ميشود . سراغ گروههاى ديگرى از آموزندگان را ميگيريم .
س آقايان ارجمند شما چه ميكنيد ؟
ج ما در رديف اساتيد و آموزندگان جامعه قرار گرفتهايم . ما در دوران جوانى مشاهده كرديم كه استادى يك مقام چشمگير در جامعه است ، لذا به انواع مشقتها و تلاشها تن در داديم و به اين مقام رسيديم س بسيار خوب ، عرض ميكنم : حالا چه ميكنيد ؟
ج تدريس ميكنيم .
س چه تدريس ميكنيد و چگونه تدريس ميكنيد ؟
اين سئوال بيمورد است ، زيرا معلوم است كتابهايى را كه رسما در دانشگاههاى دنيا مورد تدريس و يا مورد پذيرش قرار گرفتهاند ، تدريس ميكنيم و آن كتابها مطالب درستى دارند ، زيرا ديگر اساتيد آنها را تصديق كردهاند اما اينكه ميگوئيد چگونه تدريس مىكنيم ؟ ما مطلب را بيان ميكنيم ، دانشجويان
[ 28 ]
هم به اندازه استعدادهايشان فرا ميگيرند .
س آيا خودتان تحقيقات و نظراتى بر آنچه كه از ديگران گرفتهايد ، ميفزاييد يا نه ؟ ج وقت نداريم زندگى ماشينى ، هيچ فرصتى براى ما نگذاشته است ،
يا ما در برابر صاحب نظران كه اين كتابها را نوشتهاند . سخنى براى گفتن نداريم آزمايشگاه نداريم منابع و مآخذ در اختيار نداريم يا استعداد فرزندان جامعه ما آماده تحقيق و ابتكار نيست همه اين پاسخها كه با كلمه نه ، نميشود ،
نداريم ، نگذاشته است ، ختم ميشوند ، يك ريشه اساسى بيش ندارند و آنهم خود باختگى است كه تقليد و پيروى محض يكى از مختصات اساسى آنست . بدين ترتيب مقدارى اندك از شناختهايى كه مستند به ضرورت جبرى زندگى ميباشند ،
يا به عوامل بى اساس تكيه ميكنند و يا بر تقليد و پيروى محض . چيزى نمىبينيم اما جريان تقليد در اكثريت اسف انگيز مردم در ميدان عمل بعنوان نمونه : سراغ مردمى را ميگريم كه عمل به تعهد ميكنند . اين يك پديده ضرورى و مفيد در زندگانى اجتماعى است و هيچ ترديد در آن وجود ندارد . اكنون ميخواهيم انگيزه اين پديده را از نظر اكثر افراد و گروهها بررسى كنيم :
س چرا به تعهدى كه بستهايد عمل ميكنيد ؟
ج چون ميخواهم در اجتماع زندگى كنم ، اگر به تعهدى كه مىبندم پاى بند نباشم ، سقوط ميكنم . يا سودى از دستم ميرود يا دچار كيفر ميشوم .
س پس شما فقط خودتان را مىبينيد و از سقوط و كيفر و محروميت از سود ميترسيد مگر شما در اين باره نيانديشيدهايد كه تعهد رابطهايست كه ميان شئون زندگى دو طرف از بنى نوع انسانى بوجود ميآيد ، و اخلال در آن موجب اخلال در شئون زندگى طرف تعهد ميگردد ؟ اگر ما اين انگيزه خودخواهى شما را نپذيريم ، انگيزه و دليل ديگرى براى لزوم وفا به تعهد داريد ؟
البته بلى ،
[ 29 ]
آن انگيزه و دليل چيست ؟
من مردم ديگر را مىبينم كه به تعهد خود عمل ميكنند .
پس عمل به تعهد شما انعكاسى از عمل ديگران است اگر اين سئوال را تكرار كنيد و درباره آن تأكيد كنيد ، پاسخ شما اين خواهد بود كه من هم جزئى از مردم هستم ، آنان عمل به تعهد ميكنند و امكان ندارد كه مردم بدون فهم و انديشه كارى را انجام بدهند . بدين ترتيب اكثريت مردم در گفتار و كردارهاى خود ، آن قسمت را كه مستند به ضرورت جبرى بديهى حيات آنان نيست و احتياج به نظر و استدلال دارد ، تكيه گاهى جز عوامل بى اساس ، يا جز تقليد و پيروى ندارند .