آموزندگان علوم انسانى مشغول سرازير كردن عامل تعيين كننده سرنوشت حيات به درون پذيرندگان مىباشند
اين آب عبارتست از علوم مربوط به هويت انسان و مختصات و بايستگيها و شايستگيهاى او . مانند شناخت مسائل مربوط به ماهيت انسان از نظر روانى
[ 11 ]
و حياتى و استعدادها و ويژگيها و قوانين حقوقى و مذهبى و سياسى و اخلاقى و مختصات هنرى او . خصوصيتى كه در تعليم و آموزش و تفكر مسائل انسانى وجود دارد ، اينست كه در اين مسائل به اضافه دو آگاهى كه در اول مبحث براى پذيرنده بيان نموديم [ 1 ] يك پذيرش تطبيقى بسيار حساس نيز وجود دارد و آن اينست كه اين حقايق مربوط به من است ، چون مربوط بهم نوع من است .
وقتى كه درباره جنگ و پيكار و كشتار تاريخى يك جامعه مسائلى مطرح ميشود ، اين شنونده كه ميخواهد درباره انسان شناختى را به دست بياورد ،
بر روى خويشتن خم شده امكان تحرك براى جنگ و كشتار را در خود مشاهده مىنمايد . در آنهنگام كه سخن از امكان خصومت يكقوم يا يك قدرتمند با حق و حقيقت بميان ميآيد ، فورا با رجوع به هويت خود مىبيند كه آن امكان در هويت او نيز وجود دارد و بالعكس هنگاميكه فداكاريها و گذشت از لذايذ و امتيازات شخص يا قومى براى تحصيل آزادى و عدالت و تكامل بميان ميآيد ، به درون خويش نگريسته و چنين استعدادهاى سازنده را در خود مييابد .
بهمين جهت است كه ميگوئيم : آموزندگان علوم انسانى چه بدانند و چه ندانند ،
واقعياتى را به درون پذيرندگان سرازير ميكنند كه ميتوانند سرنوشت حيات پذيرندگان را تعيين نمايند . به اضافه اين خصوصيت در علوم انسانى ، همان دو عنصر اساسى آب رودخانههاى معلمان و آموزندگان كه بر درون پذيرندگان سرازير ميگردد ، در همين علوم انسانى نيز وجود دارد .
عنصر يكم حقايق علمى محض ، مانند مسائل مربوط به هويت طبيعى و روانى انسان و مختصات واقعى آن دو بعد هويت . چنانكه در نوع اول گفتيم . اين حقايق محض مانند خود آب رودخانه است كه مادهايست مايع و
[ 1 ] آگاهى به اينكه كسى كه متصدى آموزش است ، آنچه را كه تعليم ميدهد ، ميداند ،
پس من پذيرنده بايد تسليم محض اين آموزنده باشم . 2 آگاهى ظريف به اينكه واقعيت در اين موضوع كه من اكنون آنرا ميآموزم همين است كه متصدى آموزش براى من مطرح نموده است .
[ 12 ]
ميتواند در حيات طبيعى گياهان و جانداران تأثير مثبت بگذارد . مانند شناخت اين حقيقت كه انسان موجوديست متفكر . انسان موجوديست رقابت كننده ،
موجوديست كه ميخندد و ميگريد ، آرزو ميكند ، اميدوار ميگردد ، دست به اكتشاف ميزند . در معرض تحولات و دگرگونيها قرار ميگيرد . . .
عنصر دوم مواديست كه از خود رودخانه و برگهاى درختانى كه در كنار رودخانه روييدهاند و به آب ميريزند ، و زبالههائيكه از آباديهاى واقع در مسير رودخانه به آب انداخته ميشوند تشكيل مييابند . در علوم انسانى اينگونه مواد كه با تعليمات و آموزشها مخلوط ميگردند ، بسيار فراوانتر از نوع دوم است . حتى در آن عنصر يكم كه حقايق علمى مستند به واقعيات عينى مىباشند ،
محيط و عوامل اجتماعى و تاريخى و اصول پيش ساخته استاد آموزنده بقدرى ميتوانند دخالت كنند كه چه بسا به اختلاف در تفسير سطوحى از هويت انسانى بيانجامد . بعنوان مثال : امروزه در بعضى از جوامع بزرگ دنيا ، شايد در هويت آدمى لذتى بنام لذت كمال معنوى و خدايايى سراغ ندهند ، يا اگر هم نامى از اين لذتها را در شماره لذايذ ببرند ، بقدرى استثنائى و فرعى برگذار مىكنند كه مطالعه كننده گمان ميكند كه اين يكى از آن پديدههاى روانى بوده است كه در انسانهاى ما قبل تاريخ منقرض شده و از بين رفته است .
دخالت بد بينى فلسفى درباره طبيعت انسان ، در طرح واقعيات عينى چنان تأثير ميگذارد كه واقعا هويت آدمى را دگرگون نشان ميدهد . وقتى كه يك متفكر بدبين به طبيعت آدمى مىخواهد درباره آزادى و عدالت و تعهد كه از شايستهترين مختصات انسانى است ، اظهار نظر نمايد ، بدون ترديد آنها را يك عده پديده ماشينى حيات تلقى نموده نه تنها ارزشى به آنها نخواهد داد بلكه خواهد گفت اين پديدهها را ميتوان در راه خود خواهى استخدام كرد .
همچنين دخالت ايدهها و عقايد در طرح مسائل علوم انسانى پيش از آنست كه معمولا تصور ميشود . اين ايدهها و عقايد را ميتوان به شفاف و نا ملموس
[ 13 ]
تعليمات معرفى كرد .