تأثير فعاليتهاى قلب و ركود آن در شناخت و عمل گرديدن
در برابر عقل كه آيات فراوانى در قرآن مجيد آنرا مطرح كرده است ،
سه موضوع ديگر كه در درون انسانى از اهميت حياتى برخوردارند بنام « قلب » در 132 آيه و « صدر » در 44 آيه و « فؤاد » در 16 آيه در قرآن وارد شده است .
پيش از بيان آيات مربوطه مقدمهاى را كه بازگو كننده هويت و ارزش سه موضوع مزبور در علوم مربوط به روانشناسى امروزيست متذكر ميشويم :
در روانشناسى امروزه ، دل و فعاليتهاى آن بطور جدى و بعنوان موضوعات علمى مطرح نميشود .
اين بى اعتنائى معلول دو مسئله است :
مسئله يكم امكان ناپذير بودن توزين و بررسىهاى عينى در فعاليتهاى سه موضوع : مانند توزين و بررسىهاى عينى در نمودهاى فيزيكى . در ص 92 از كتاب [ انديشههاى فرويد تاليف ادگارپش ] اين عبارت را ميخوانيم كه فرويد ميگويد : « من همواره از طرح مسائل غير قابل توزين احساس ناراحتى در خود مينمايم » چنانكه در مباحث گذشته اشاره كرديم اين شخص كه متفكر ناميده شده و همه نيروهاى مغزى و روانى مردم قرن بيستم را متوجه اسافل اعضاء نموده و بقول مولانا :
جز ذكر نى دين او نى ذكر او
سوى اسفل برد او را فكر او
با عقده روانى تباه كننده كه در عبارت فوق اعتراف به آن نموده است ،
نه عقل ميشناسد و نه صدر و قلب و فؤاد و نه لب و نه صدها فعاليت واقعى آنها را گويا كسى نبود در آنجا كه به فرويد و هم پيالههايش بگويد كه لذت و الم و عاطفه و تجسيم و اراده و تصميم و تداعى معانى و تخيلات و دهها امثال اين پديدههاى روانى هم قابل توزين و بررسيهاى عينى فيزيكى نيستند ، پس آنموضوعات هم علمى نميباشند بهر حال تا كنون هيچ دليل علمى ديده نشده است كه اثبات كند كه انسان را بايد با قيچى دو قسمت كرد : يك قسمت آنرا كه عبارتست از
[ 286 ]
لذايذ و آلام و عواطف و هيجانات ، بايد اينها را پذيرفت و قسمت دوم او را كه عبارتست از حقيقت طلبى و احساسات معنوى و روحانى و تعهد و تكليف و كمال جوئى و غير ذلك را بايد ناديده گرفت مسئله دوم اينست كه اگر اين اشخاص كه دانشمند و متفكر ناميده شدهاند ،
بخواهند پديدهها و فعاليتهاى عالى انسانى را در درون آدمى كه رو به كمال و تعديل غرايز و تقويت من انسانى است بپذيرند ، مجبورند از لذايذ حيوانى و خود محورى و شهرت طلبى و صحنهسازى و جلب توجه ديگران بخود و برخوردارى از مقام و غير ذلك ، دست بردارند و مانند يك انسان وارسته از خود طبيعى كه ما قبل مرز انسانى است رو به اعتلاء زندگى كنند . البته چنين كارى مشكل است ،
زيرا با اين فرض روزنامهها و مجلات و دوربين بدستها سراغشان را نخواهند گرفت ، چنانكه در دورانهاى بردگى ، هيچ بردهاى بسراغ يك انسان هشيار و خردمند كه بردگى را جزء ذات آدمى نمىدانست ، نميرفت . بهر حال همين مقدمه مختصر را ميتوان فهرست بدبختىها و ركود علوم انسانى امروز تلقى نموده ،
شرح و تفصيل آنرا در كتابهائى مانند « انسان موجود ناشناخته » و « تمدن و دواى آن » و « هشت گناه بزرگ انسان متمدن امروزى » و غير ذلك مطالعه نمود .