گمانها و محاسبههاى بى اساس در شناخت و تنظيم « حيات معقول »
علت اينكه گمانها و محاسبهها در شناخت و تنظيم « حيات معقول » غلط از آب در ميآيند ، همواره معلول نارسائى طبيعى مغز يا اختلالات روانى نيست .
بلكه بجهت سهل انگارى و بى اعتنائى به « حيات معقول » و جدى تلقى نكردن ضرورت شكوفائى استعدادهاى انسانى و اسارت و بردگى لذت و سرخوشىها در زندگانى است كه جريان محاسبههاى اصيل حيات را به گمانها و پندارهاى پا در هوا مبدل ميسازد . معناى اينكه سهل انگارى و بى اعتنائى به « حيات معقول » زندگى را در گمانها و محاسبههاى بى اساس غوطهور ميسازد ، آن نيست كه اين گروه از مردم هرگز علم و يقين در روش زندگى ندارند ، زيرا راهى را كه پيش ميگيرند ، مطابق دانستهها و خواستههاى خود ، عين واقعيت تلقى ميكنند و به آن رضايت ميدهند و محاسبات خود را واقعى و ارتباطات خود را با جهان و انسان حقيقت ميدانند ، ولى اگر بخواهند يك « چرا » را در زندگى خود به پاسخ نهائى برسانند ، آنوقت مىفهمند كه آنهمه محاسبات و علم و يقينهايى كه سطوح روانى آنانرا بخود مشغول داشته بود ، چيزى جز خيالات و گمانهاى بى اساس نبوده است . اين همان زندگى است كه لرمانتوف در چند
[ 194 ]
جمله مختصر بيان كرده است : « مستانه لب بر جام زرين زندگى نهاده و اشك سوزان بر كناره آن فرو ميريزيم ، تا آنگاه كه دست مرگ نقاب از ديدگان ما بردارد ، در آنموقع مىفهميم كه اين پياله زرين از اول خالى بوده و ما جز باده خيال چيزى از آن ننوشيدهايم . » آياتى در قرآن مجيد درباره محاسبههاى بى اساس در زندگانى وجود دارد . از آنجمله :
1 فَريقاً هَدى وَ فَريقاً حَقَّ عَلَيْهِمْ الضَّلالَةُ اِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطينَ اَوْلِياءَ مِنْ دوُنِ اللَّهِ وَ يَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ 1 ( گروهى هدايت يافتند و گروهى گمراهى براى آنان ثابت شد ، آنان شياطين را دوستان خود اتخاذ كردند و گمان ميكنند هدايت يافتگانند ) .
2 اَمْ حَسِبَ الَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ اَنْ يَسْبِقُونا ساءَ ما يَحْكُمُونَ 2 ( با آنانكه مرتكب اعمال زشت ميشوند ، گمان ميبرند كه بر ما سبقت ميگيرند ،
آنان [ با اين گمانشان ] حكم بد ميكنند ) .
3 اَ حَسِبَ النَّاسُ اَنْ يُتْرَكُوا اَنْ يَقُولُوا آمَّنا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ 3 ( آيا مردم گمان كردهاند كه رها شوند تا ادعا كنند كه ما ايمان آوردهايم در حاليكه مورد آزمايش قرار نگيرند ) .
4 اَ يَحْسَبُ اَنْ لَمْ يَرَهُ اَحَدٌ 4 ( آيا گمان ميكند هيچ كسى او را نديده است ) .