نتايج آياتى كه در اين مبحث مطرح شده است
نتيجه يكم بارقههاى موقت و محدود سراغ همه انسانها را كه هنوز بكلى در ظلمات كفر و انحراف تباه نشدهاند ، ميگيرند . اين بارقهها همانطور كه در آيه قرآنى مىبينيم نوعى روشنائى بر پيرامون انسان ميندازند و سپس در ظلمتكده درون آلوده به هوى و هوس و لجاجت بازى و تعصبهاى كوركورانه و خود خواهىها خاموش ميشوند . اين خاموشى اسف انگيز نه از روى بخل و مضايقه خداوندى است آن خداوندى كه فياض على الاطلاق بوده ، و اصل مبناى هستى بر فيض او استوار است ، بلكه از روى اعراض و انحراف خود انسان از منبع نور است . تابش بارقهها در انسانهاى معتدل و آماده پذيرش اعجاز آميز است ، زيرا با اهميتترين و با ارزش ترين عوامل پيشرفت مادى و معنوى انسانها مربوط بهمين بارقهها است كه اساسىترين شرط بروز آنها با اهميت تلقى كردن موضوعى است كه بارقه آنرا روشن ميسازد . بايد اين اهميت هم حياتى تلقى شود و هم همراه با حد اكثر كوشش و تلاش باشد و هم درون انسان پاك و منزه از آلودگيها باشد . با وجود اين شرايط ، چنان نيست كه هر بارقهاى كه بوجود آمد ، استمرار پيدا كند و هر نتيجهاى كه مطلوب انسان است كامل و صد در صد حاصل شود :
بس ستاره آتش از آهن جهيد
اين دل سوزيده پذرفت و كشيد
ليك در ظلمت يكى دزدى نهان
مىنهد انگشت بر استارگان
ميكشد استارگان را يك به يك
تا نيفروزد چراغى بر فلك
با اينحال با وجود شرايط مزبور هر چند كه كم و كيف بارقهها محدود باشد ، باز قطعا مفيد و سازنده خواهد بود و چنين مينمايد كه هر اندازه كه به شرايط مزبور و خود بارقه بيشتر اهميت داده شود ، عظمت و دوام بارقهها
[ 188 ]
افزوده ميشود . اين مسئله در بحث « بعد نورانى شناختها تكميل خواهد گشت .
نتيجه دوم ستمكاران نوع انسانى هر نمايش واقعيتى را كه براى عرضه به انسانها نشان بدهند و هر حقيقتى را كه براى خير خواهى به جامعه بعنوان ارمغان بياورند ، تكيه بر كار آنان ، تكيه بر سراب آب نما است . ستمكار دروغگو است ، ستمكار فريبكار است ، خود را تباه كرده است ، چگونه ميتواند در سازندگى انسانها نقشى داشته باشد ؟ ستمكار نميتواند خدمتگذار واقعى براى بشر بوده باشد ، اگر هم امتيازى بياورد ، بايد از دست او گرفت چنانكه بايد شمشير را از دست يك ديوانه زورمند گرفت .
نتيجه سوم آرايش بى اساس نمودها و رويدادها استعداد درك و شناخت واقعيتها را پوچ ميكند و بجاى برقرار ساختن ارتباط منطقى ميان عامل درك و واقعيتها ، حقيقت نماهاى آراسته و پر زر و زيور را از ديدگان انسان عبور ميدهد . دروغ آراسته ميشود و ضرورت و ارزش راست را از بين ميبرد . ظلم با آرايش خوشايند ، عدل را از قابليت شناخت و عمل بر كنار ميكند . ماكياولى را يا چشم و ابرو و زلف شانه زده و لباس زيبا قلم بدست با اصطلاح بافيهاى خود محورى و با بيان مزاياى بيمارى قدرت پرستى ، بجاى ابراهيم خليل ( ع ) و فرعون و فرعونيان را بجاى موسى بن عمران ( ع ) و طغيانگران بنى اسرائيل را بجاى عيسى بن مريم ( ع ) و درهم و دينار پرستان عرب را بجاى محمد ( ص ) و معاويه را بجاى على بن ابيطالب ( ع ) ميآرايد و تاريخ انسانى انسانها را به تاريخ طبيعى آنان مبدل ميسازد . هنگاميكه يك ستمكار ستم ميكند اگر ديوانه محض نباشد ، حتما كار خود را با توجيهات و تفسيرات فريبنده ميآرايد ، چنانكه هيتلر ميآراست . ميدانيد او وقتى كه ميخواست آماده بخاك و خون انداختن پنجاه و پنج ميليون انسان ( فرزندان آدم ) شود چگونه نيت و تصميم خود را آرايش ميداد ؟ او با سرخاب و سفيداب اين جملات « اگر ما بحكم قوى الاراده بودن خود بر ديگران پيروز نشويم ، ديرى نخواهد گذشت كه آنان ما را از پاى
[ 189 ]
در آورند و باز ديرى نخواهد گذشت كه ميكربها آنانرا از بين خواهند برد » تصميم و كار جلادانه خود را ميآراست آرايشگران زندگى بى بنياد حتى ميتوانند تناقضات در گفتار و كردار خود را هم با آرايشهائى از قبيل « در آنموقع شرايط چنين بود » بيارايند و به ساده لوحان بشرى تحويل دهند و آنانرا وادار به باور نمايند . شگفت انگيز اينكه همين باور مردم ساده لوح را هم دليل حقانيت خود تلقى كنند . آنگاه كيست كه به اينان اعتراض نموده و بگويد :
سعيكم شتى تناقض اندريد
روز ميدوزيد و شب بر ميدريد
مولوى