نتايج آياتى كه در اين مبحث مطرح شده است
نتيجه يكم بديهى است كه جهان طبيعت واقعيتى است كه نظم و قانون در آن حكمفرما است و با در نظر گرفتن اينكه خود طبيعت و ماده عامل نظم را در ذات خود ندارد ، استناد اين جهان طبيعت بعنوان آيات الهى به خدا كاملا روشن است ، همچنين استعدادها و فعاليتها و نيروهائى در درون انسانها ديده ميشوند كه با وجود خودشان آيات الهى را نشان ميدهند . بهمين جهت است كه شناخت خويشتن ، در حقيقت شناخت آيات الهى است . يك طبيعت نا آگاه و پديدههاى كورانه ماشينى نميتواند نمودى بعنوان خود هشيارى ( علم حضورى ) را توضيح بدهد . و اگر بتواند از عهده توضيح و تفسير آن بر آيد ، خود بعنوان آيات است كه ميتواند چنين كارى را انجام بدهد نه بمعناى طبيعت نا آگاه و پديدههاى ماشينى كه داراى مختصات خود ميباشد . همچنين طبيعت مزبور نميتواند پديده آزادى و اختيار را كه عبارتست از « سلطه و نظارت شخصيت بر دو قطب مثبت و منفى كار » ، تفسير و توجيه نمايد . تجسيم آن پديدهايست كه با هيچ قانون طبيعى قابل تفسير و توضيح نميباشد ، مگر اينكه طبيعت بطورى تفسير شود كه با وابستگى به خداوند طبيعت آفرين پديدههاى مزبور را بروز دهد . بنا بر اين ، شناخت خويشتن بعنوان شناخت آيات الهى از ديدگاه قرآن ضرورت دارد و بدون اين شناخت حياتى ادعاى « حيات معقول » يك شوخى غير قابل توجيه است .
نتيجه دوم آدمى از يك استعداد بسيار با ارزش برخوردار است و آن اينست كه ميتواند بينائى كامل درباره خويشتن بدست بياورد . انسان ميتواند
-----------
( 1 ) الانعام آيه 26 .
[ 184 ]
آدمى ميتواند موجوديت درونى خود را ببيند ، چنانكه ميتواند اعضاى مادى خود را ببيند . لذا اگر به انسان گفته شود : خود را در راه رشد و تكامل بساز ،
نميتواند پوزش بياورد كه من نميتوانم خود را بشناسم و خود را ببينم پس چگونه در ساختن خويشتن بكوشم .
نتيجه سوم بفراموشى سپردن خالق هستى مستلزم فراموش كردن واقعيت و بى اعتنائى به جدى بودن عالم هستى است و فراموش نمودن واقعيت و جدى بودن عالم هستى مستلزم « خود فراموشى » است كه بيمارى « از خود بيگانگى » هم ناميده ميشود كه تباه كنندهترين بيمارى قرن ما است :
گر نخواهى خود فراموشت شود
ياد او كن ياد او كن ياد او
نتيجه چهارم بى اعتنايى به شناخت خويشتن و قناعت ورزيدن به اينكه من احساس ميكنم و لذت ميبرم و شكست ميخورم و پيروز ميشوم و بس . و اما « حيات معقول » كه بدون شناخت خويشتن امكان پذير نيست ، پندار بى اساسى است بمن چه كه جز من انسانهائى ديگر هم وجود دارند بمن چه كه اين كتاب بزرگ هستى براى من نوشته شده است بمن چه كه طبيعت و ماوراى طبيعت درباره من حسابگريها دارد كشندهترين مبارزه با خويشتن است .
نتيجه پنجم مردمى كه با خود شناسى و خود سازى سر و كارى ندارند ،
نه ميتوانند از ورود عوامل مهلك و مخرب بر حوزه شخصيت خود جلوگيرى كنند و نه از وارد كردن ضرر و تباهى بر ديگر انسانها امتناعى ميورزند ، و اين از يك امر كاملا طبيعى سر چشمه ميگيرد زيرا كسى كه احترام بر ذات خويش ندارد ، حتما احترام ديگران را هم مراعات نخواهد كرد :
زانكه هر بدبخت خرمن سوخته
مىنخواهد شمع كس افروخته
اين خرمن سوختگان كشتگاه حيات اين واقعيت را درك نميكنند كه تباه ساختن واقعيات و سوزاندن خرمنهاى ديگران كه با مواد قابل احتراق
[ 185 ]
بخرمن خود او پيوستهاند ، با يك فاصله زمانى كم و بيش به سوزاندن و تباه ساختن خرمن وجود خود نيز خواهد انجاميد . اينان خيانت بخود مىكنند .
اينان خود را گول ميزنند اينان به خود دروغ ميگويند . اينان خود را ور شكست ميكنند . بالاخره اينان خود را هلاك ميسازند . اينست محتواى آيات قرآنى درباره محصول كارى كه از خود بيخبران و ضد انسانها در اين زندگانى بدست ميآورند .