حقيقت يكم نگرش تجزيهاى
سلطه و حكومت مطلقه نظم و قانون بر همه موجودات و اجزاء و روابط آنها با يكديگر در عالم طبيعت .
شايد هضم كردن اين مطلب دشوار باشد كه اگر نظم و قانونى از خارج از هويت متحرك جهان طبيعت ، در طبيعت حكمفرما نبود ، واقعيتى بنام طبيعت وجود نداشت ، ولى خوشبختانه واقعيتها هيچ ارتباطى به اين ندارد كه ما آنها را هضم كنيم يا از گرفتن آنها خوددارى نموده و آنها را استفراغ نمائيم .
منطق بينش علمى چنين ايجاب ميكند كه ما با هر مدعائى كه روبرو ميشويم ،
اگر چه مدعى در ميان همه انسانها منحصر بفرد باشد و هيچ كسى با او موافقت نكند ، ولى آن مدعا از دليل كاملا منطقى برخوردار باشد ، ما آنرا بايد بپذيريم و الا به نوعى بيمارى مبارزه با خويشتن دچار خواهيم گشت . مدعا اينست كه نظم قابل مطالعه و خواندن در هويت جهان متحرك حكمفرما است و اين نظم از خارج از هويت طبيعت وارد طبيعت ميشود . بنابر اين مدعاى مزبور به دو جزء تقسيم ميشود : جزء يكم نظم در جهان طبيعت حكمفرما است . دليل منطقى اين جزء كشف و درك قوانين علمى است كه شناختهاى علمى و ارتباطات زندگى عينى انسانها را تفسير و توجيه مينمايد . دليل جزء دوم مدعا ، نبودن پل عينى است كه برقرار كننده رابطه ميان اجزاء و روابط آنها با يكديگر در لحظه پيشين و اجزاء و روابط موجودات در لحظه بعدى بوده باشد . اين حقيقت را هر چند كه ممكن است براى بعضى از متفكران تلخ باشد ، بايد بپذيريم كه يا بايد وجود حركت و تحول مستمر در طبيعت را منكر شويم و مانند زينو بعوض جهان شناسى به خيالبافى بپردازيم و يا بايد بپذيريم كه نظم و استمرار جهان طبيعت مستند به عاملى خارج از ذات آنست . توضيح اين جمله چنين است كه اشخاصى كه به حركت صور و پديده در جهان طبيعت معتقدند و ميگويند : يك واقعيتى پايدار و غير قابل تحول محل حركت صور و پديدهها است ، يا واقعا درك نميكنند كه چه ميگويند يا ميدانند كه چه ميگويند ، ولى اين مطلب را نمىفهمند كه دو سطحى كردن طبيعت ( سطح
[ 131 ]
متغير كه صور و پديدهها است ، و سطح ثابت كه يك واقعيت پايدار و غير قابل تحول است ) مخلوط كردن دو واقعيت ثابت و متغير در يك واقعيت بنام طبيعت است كه جز در بازيگرىهاى ذهنى چنين واحد متناقض امكان پذير نميباشد .
حال كه اين ثنويت ( دو سطح بودن طبيعت : سطح ثابت و سطح متغير ) از ديدگاه علمى و فلسفى واقع بينانه غلط محض است ، پس هر ثابتى كه بعنوان پل برقرار كننده ارتباط ميان اجزاء موجودات و روابط آنها با يكديگر در لحظه پيشين و اجزاء و روابط آنها با يكديگر در لحظه بعدى تصور شود ، مانند هيولى و ماده مطلقه و غير ذلك ، جزء يك مفهوم ساخته ذهنى نخواهد بود ، زيرا فرض يك واقعيت عينى و ثابت با فرض حركت و تحول در تمام سطوح ظاهرى و درونى ( صورتها و ذات طبيعت ) تناقضى است كه ميتواند تباه كننده همه دانشها و بينشهاى بشرى بوده باشد . در نتيجه از نظر واقع گرايى مجبوريم بپذيريم كه نظم جهان طبيعت در حال حركت و تحول از خارج از طبيعت سرازير ميگردد و آنرا اداره ميكند . اين مطلب را حتى راسل كه ميتوان گفت داراى حساسيت فوق العاده درباره مسائل بنيادين و ماوراء طبيعى جهان طبيعت ميباشد [ 1 ] اعتراف ميكند : « با اينحال يك معنى هم وجود دارد هر چند احساس كردنش از بيانش آسانتر است كه بدان معنى زمان از خصايص بىاهميت و سطحى واقعيت است بايد اذعان كرد كه گذشته و آينده نيز به اندازه حال واقعيت دارند ، و در تفكر فلسفى نوعى رهايى از زمان ضرورت دارد .
اهميت زمان بيشتر عملى است يا نظرى و بيشتر به اميال مربوط است ، تا به حقيقت امور . اگر امور جهان را چنان تصور كنيم كه از يك عالم ابدى خارجى
[ 1 ] عرفان و منطق برتراند راسل ترجمه آقاى نجف دريا بندرى ص 76 و 77 .
برتراند راسل كه اشخاص زيادى با طرز تفكرات او آشنائى دارند ، مانند فرويد نوعى حساسيت ( آلرژى روانى ) در برابر مسائل ماوراى طبيعى از خود نشان ميدهد كه با روحيه علمى سازگار نيست ، با اينحال عبارات فوق از اين متفكر است . خواهشمندم بررسى و دقت كامل در آن عبارات بفرمائيد .
[ 132 ]
وارد جهان ما ميشوند و نه از اين نظرگاه كه زمان را همچون خورنده هر چه كه هست مىنگرد ، در چنين صورتى من گمان ميكنم كه تصوير درستترى از جهان خواهيم داشت با اين تحليل در هر لحظهاى كه جزئى از طبيعت از آن عبور ميكند ، آيتى از آيات الهى را براى ما نشان ميدهد :
و في كلّ شيئى له آية
تدلّ على انّه واحد
( و در هر چيزى براى خداوند آيتى است كه نشان ميدهد آن خداى يگانه است كه آن چيز وابسته به او است )
برگ درختان سبز در نظر هوشيار
هر ورقش دفتر معرفت كردگار
البته اين يك تحليل سادهاى نيست كه هر انسانى در هر شرايط ذهنى كه باشد بتواند آنرا درك كند و بهمين جهت است كه در قرآن درك جنبه آياتى موجودات را مخصوص عقلا و خردمندان مطرح مىنمايد : تخصيص عقلا بر اين امتياز عقلانى در آيات فراوانى از قرآن آمده است از آن جمله :
اِنَّ فى خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَأياتٍ لِأُولى الْأَلْبابِ 1 ( قطعا در خلقت آسمانها و زمين و اختلاف [ يا استمرار پشت سر هم ] شب و روز آياتى است براى كسانيكه داراى عقلند )