عامل سوم چشمگير بودن صنعت و پديدههاى آن كه ارزش علم را سخت بالا برده
تا به آن حد مردم را بخود جلب كرد كه علم بهمان معناى صنعت را محور زندگى تلقى نمودند و اين مطلب كه علم يعنى دگرگون كننده
[ 126 ]
و تعيين كننده خطوط زندگى از فضاى جوامع صنعتى بر مغز مردم تلقين گشت مخصوصا با نظر به اينكه كشورهاى صنعتى ميدان تنازع در بقا و اعمال قدرت در اشكال گوناگون را در اختيار خود گرفتند . و بهيچ وجه در اين مسئله نينديشيدند كه آيا اين بود معناى علم كه انسانهاى آگاه و آزاد را دست بسته به جبر قوانين ماشين آلات سپرده و احساس مسئوليت در زندگى را بكلى نابود بسازد ؟ آيا اين بود معناى علم كه انسان با دست خود ، خود را به شكل ابزار و وسايل ماشينى در اختيار قدرتمندان خود كامه كه اداره كنندگان ماشين بزرگ اجتماع هستند ، در آورد . بهر حال چشمگير بودن پديده صنعت نيز كه از علم زاييده شد و سپس راهزن خود علم و انسان هشيار و آزاد كه بوجود آورنده علم گشت ، يكى از عوامل اشتغال مردم ساده لوح به گرداندن تسبيح علم گشته ، و جنبه ذكر مقدس بخود گرفت : علم ، علم ، علم ، علم ، . . . .
از طرف ديگر بازيگران صحنه حيات بشرى مجال ندادند كه مردم حق طلب و واقعيت گرا اين سئوال را مطرح كنند كه بسيار خوب ، صنعت يك نمايش بسيار عالى علم است و منكر آن از خرد و منطق محروم است ، اما آيا اجازه ميدهيد از شما بپرسيم كه اين صنعت كه يك پديده فوق العاده با اهميت است و ميتواند بعنوان يكى از بهترين جلوهگاههاى نبوغ آدميان محسوب شود كه توانسته است طبيعت و پديدههاى پيچيده و ظريف آن و معادن گوناگون را دگرگون ساخته ، اينهمه پديدههاى بهت انگيز را بوجود بياورد ، آيا همه به تنهائى حيات بشرى است ؟ آيا نبايد بشر طرز ارتباط و بهره بردارى از صنعت را در راه « حيات معقول » خود درك نموده و به اسارت آن در نيايد ؟ آيا علم بشما گفته است كه هرگز نگذاريد انسان حتى يك لحظه درباره حيات خود و اينكه از كجا آمده و براى چه آمده و بكجا ميرود بينديشد ؟ آيا علم اين دستور را صادر كرده است كه كره زمين را با آنهمه زيبائىهايش به كارخانجات اسلحه سازى مبدل نمائيد و نگذاريد هيچ انسانى درباره ارزشها و عظمتهاى
[ 127 ]
انسانى بينديشد ؟ آيا علم تأكيد كرده است كه آنقدر درباره انسان بى اعتنائى نمائيد كه هر چه درباره انسان گفته شود چه از نظر انسان « آنچنانكه هست » و چه از نظر انسان « آنچنانكه بايد » از احتمال و گمان تجاوز نكند و در نتيجه اين موجود را به بيابانهاى بى سر و ته فلسفه تبعيد كنيد ، و هر كس كه از شما بپرسد كه چگونه ميتوان شناخت اين موجود را كه همه هستى را ميخواهد با علم درك كند ، با احتمال و گمان بر گذار كنيد و براى اينكه احساس شكست نكنيد ، خود را با كلمه مكتب تسليت بدهيد ؟ آرى ، اين مكتب خاص روانشناسى چنين ميگويد : بلى آن مكتبى است كه ما در فلان رشته علوم انسانى آنرا پذيرفتهايم ؟