مقايسه علم و نمايشهاى علمى
هيچ جاى ترديد نيست كه آنهمه كتابها و آثار كه بعنوان علم ( علوم انسانى و علوم نظرى بطور عموم و جهان بينى ) تا امروز در دسترس بشر قرار گرفته و شماره آنها از دهها ميليون كتاب و آثار تجاوز مىكند و آنهمه گفتار و انديشه كه بعنوان علم ابراز شده و ميشود كه قطعا بيش از ميلياردها سخن و امواج فكرى مىباشد ، با آنچه كه ميتوان علم واقعى به « آنچه كه هست » و « آنچه كه بايد » ناميد ، بهيچ وجه قابل مقايسه نيست . علم واقعى به « آنچه كه هست » و « آنچه كه بايد » در برابر آنچه كه محض نمودار علمى است ، مانند قطره در برابر دريا است . چه كسى مىتواند ترديد كند در اينكه با وجود ميليونها كتاب درباره انسان و شئون او ، هنوز شناخت اين موجود مراحل اوليه خود را ميگذراند ؟ دليل اين مدعا كتابهائى است كه محققان متخصص در هر رشتهاى از علوم انسانى و ديگر علوم نظرى مينويسند و اعتراف صريح يا كنايهاى مىكنند باين كه معلومات واقعى بشر در اين رشته محدود و اندك است . همه ميدانيم كه كتابهائى با محتواى « انسان موجود ناشناخته تاليف الكسيس كارل » كم نيست .
[ 123 ]
حال مىخواهيم علت اين نا برابرى اسف انگيز و نتايج آنرا تا آنجا كه ميتوانيم مورد بررسى قرار بدهيم ، يعنى مىخواهيم بدانيم كه علت نا برابرى ادعا و نمايش علمى با علم محض به « آنچه كه هست » و « آنچه كه بايد » آنهم تا حد اسف انگيز چيست و نتايج اين نابرابرى كدامست ؟ ميتوان عللى را بعنوان عوامل بوجود آورنده اين نا برابرى در نظر گرفت :