مسئله چهارم هويت ذهنى روشنفكرى
شايد از مطالبى كه تا كنون مطرح نموديم ، هويت ذهنى روشنفكر براى ما روشن شده است ، چنانكه هويت ذهنى يك انسان مرتجع با مقابله تضاد با آن هويت آشكار ميشود . ولى با اينحال روشنفكرى و تاريك فكرى را هنوز بعنوان يك هويت خاصى از شناخت مطرح نكردهايم . لذا اكنون به توضيح اين دو هويت ذهنى مىپردازيم :
درباره هويت ذهنى روشنفكرى ميتوانيم چنين بگوئيم : كه عبارتست از آن آگاهى مستمر كه موضوع آگاهيش ( ديدگاهش ) اصول زير بنائى واقعيات گسترده در كشش زمان است ، بدون ميخكوب شدن در پديدهها و عوامل جذاب واقعيات كه چونان كفهاى ناپايدار سر از آب بر ميآورند و سپس فرو مىنشينند . اين آگاهى مخلوطى از انديشه منطقى درباره واقعيات و حدس و استشمام در جريان آنها است . و چون واقعيات در كشش زمان گسترده ميشوند و ثابتهائى ما فوق جزئيات و محسوسات گذران ، آن واقعيات را توجيه
[ 71 ]
مينمايند ، لذا توجه نمودن و اهميت دادن به آن ثابتها كه از ميلياردها كف محسوس و گذران عبور نموده به واقعيت خود ادامه ميدهند ، ارتجاع ناميده نميشود . باين معنى چنانكه بريدن از واقعيتها و ثابتها و تاختن به آينده ذهنى محض ، روشنفكرى نميباشد ، همچنان توجه كردن و اهميت دادن به ثابتها كه زير بناى قوانين علمى ما است ، ذهن ارتجاعى نيست ، بلكه ذهن ارتجاعى عبارتست از گذشته پرستى كه واقعياتى در آن بوجود آمده و در ذهن مرتجع چنان رسوب كرده است كه گويى آن واقعيات از جويبار زمان گذشته و در اقيانوس ابدى ذهن مرتجع فرو رفته است . در نتيجه ذهنيت روشنفكرى را ميتوان بدينقرار تعريف نمود : ذهنيت روشنفكرى عبارتست از شناخت و دريافت واقعيات در حلقههاى رويدادهاى گذشته و حال و آينده ، در راه وصول به « حيات معقول » كه براى فرد و جامعه ضرورت دارد . ملاحظه ميشود كه اين شناخت يك پديده انعكاس ذهنى محض و يك فعاليت محض انديشه منطقى و يك شناخت ارزشهاى مجرد نيست ، بلكه محصول عالى همه اين شناختها است . البته فراموش نكنيم كه اين تعريف و توصيف براى روشنفكران واقعى است ، نه روشنفكر نماهائى كه ادعاى روشنفكرى را بدون دريافت معناى واقعى آن و يا بدون احساس رسالت انسانى در روشن كردن افكار جامعه ،
براى خودنمائى و آرايش شخصيت خود براه انداخته و جامعه را در تباه كننده ترين تاريكىها فرو ميبرند . اين نكته را هم دقيقا توجه كنيم كه تفاوت بسيار زياد وجود دارد ميان روشنفكرى كه با نظر به واقعيات و احساس ضرورت بهرهمند ساختن جامعه از آن واقعيات ، دست به كار ميشود ، و آن روشنفكر نماى دفاع كننده از رأى و معتقداتى كه آنرا بطور پيش ساخته پذيرفته و كسى را كه آن آراء و معتقدات را مثل او نپذيرفته است ، مرتجع مينامد
[ 72 ]